گاهی برای خودم دلتنگم

گاهی برای خودم دلتنگم
برای خود از دست رفته ام
برای خودِ بی تو

گاهی خودم را
در آغوش می گیرم
نگران خودم می شوم
که شب ها
در حسرت چشمان تو
چشم بر هم نمی گذارد
و در کنجِ خلوتِ نیمه شب
غریبانه آواز مرگ می کند

عشق
صدای خفته ی درون من است
که ندایِ سکوت سر می دهد
و من خسته تر از همیشه
با سکوتی عاشقانه
دوستت دارم هایم را آه می کشم

سارا قبادی

کجا پنهان کنم تو را ؟

کجا پنهان کنم تو را ؟
پشت کدامین واژه
کدامین سطر
که از خط شعرهایم بیرون نزنی
و طبل رسوایی ام را نکوبی
 
کجا پنهان کنم تو را ؟
که گونه هایم
از عشق گل نیندازند
چشمانم
از دوری ات نبارند
و دستانم
بهانه ات را نگیرند
 
لبریز ام از تو
عطر دلدادگی ام
تمام شهر را پر کرده است
و تو
آشکارترین پنهان منی
 
سارا قبادی

مهربانم دوستت دارم

مهربانم
دوستت دارم
آنقدر که
هر نگاهت را شعر می کنم
و از هر لبخندت قافیه می سازم

غزلم
خط به خطِ تنت را
با عشق می خوانم
و مو به مو
حرف هایت را
به جان می سپارم

شراب من
عجیب شور انگیزی
و من خمار یک نگاه  توأم

آغوش باز کن
می خواهم
بخوانمت
ببویمت
بنوشمت
مست شوم
و عشق دل انگیزت را
به رخ دل تنگی های هر شبم بکشم

آغوش باز کن
و این سر سنگین خسته را
میان سینه ات بگذار
تا تپش های قلب بیقرارت
آرام جانم شود

مهربانم
دوستت دارم

سارا قبادی