هرگز به بندت باز نخواهم گشت

تا دیروز
گمانم بود جهان
بسته توست
و خورشید
از سمت تو طلوع می کند
و ماه
از جانب تو نمایان می شود
و شب
با تو سحر می شود
و روز
از چشمان تو سر می زند
و امروز
کافر شده ام
مرا بکش اگر دلت می خواهد
نمیخواهم توبه کنم
هرگز به بندت باز نخواهم گشت
دستم را خواهم شکست و دیگر باز نخواهم آمد

حنان حسنی
مترجم : بی بی سمانه رضایی

بهانه آوردم

هی خواستم فراموشت کنم نشد
هربار کم آوردم پیش چشمهایت
هرباراز لب هایت فریب خوردم
هربار برایت بهانه آوردم
وهی بهانه آوردم ، بهانه
می دانم این ها همه بی فایده اند
اما من
باز نخواهم گشت
سرزنشت نمی کنم که  فریبم دادی
خودم را رها کردم تا فریبم دهی
ابلهم ، ابلهی بزرگ
ببین که عشقت چه کرد

حنان حسنی
مترجم: بی بی سمانه رضایی