چگونه فراموشت کنم

خبرهای بد چه زود به گوش می رسند
پیغام فرستاده ای که مرا فراموش کن
و از من عکسها و نامه هایت را خواسته ای
ناراحت نشو عشق من
دیگر روبرویت ظاهر نخواهم شد
برای آخرین بار برایت می نویسم
خاطره هایت برای من کافی است
فراموش نکن که دنیا فانی است
و خداوندی که داده
جان را از من میگیرد
پس چگونه فراموشت کنم
تا زمانی که جان از بدن بیرون نرفته ؟
گل خشکیده ای در میان نامه هایت پیدا کردم
تک وتنها آن را نگه خواهم داشت
آن را هم برایم زیاده نبین
بهترین عشقها رازندگی کرده بودیم
تمام شعرهای حزن آلود تو را به یاد من می آورد
بریده ام ، زخم خورده ام و خسته ام
نه جایی دارم و نه مکانی
مثل پرنده های بی آشیانه به دیار غربتی راهشان می افتد
سرو بلندم تنها به خاطر تو
راضیم به این سرنوشت
اگر اینگونه نوشته آنکه آفریده
خاک سیاهی برایم بیاور

باریش مانچو شاعر ترک
مترجم : علی اسکندرپور