شهادت ستارگان

بعد از آن پیک‌های شراب
پس از آن ظرف‌های میوه
فراموش‌مان شد نغمه‌ای با هم سر دهیم
در آن غروب جدایی‌مان
به شهادت ستارگان شبانگاهی
ما باز هم آواز می‌خواندیم
اما دیگر به تنهایی

اورهان ولی
مترجم : شهرام شیدایی

چیزی به‌سان شراب

چیزی به‌سان شراب در این حال‌وهواست
خراب می‌کند انسان را خراب
تو آیا هنوز اشتیاقی به سر داری ؟
این‌که معشوق تو جایی دیگر
و خودت جایی دیگر
رنجور می‌کند انسان را رنجور

چیزی به‌سان شراب در این حال‌و‌هواست
مست می‌کند انسان را مست

اورهان ولی
برگردان : ابوالفضل پاشا

منتظرم

منتظرم
در چنان حال‌وهوایی بیا
که چشم پوشیدن از تو
ممکن نباشد

اورهان ولی
مترجم : ابوالفضل پاشا

اما توان گفتنش را ندارم

اگر گریه کنم صدایم را خواهید شنید
لا به لای مصراع‌های شعرم
آیا می‌توانید لمس کنید
اشک‌هایم را
با دست‌هایتان ؟

از زیبایی ترانه‌ها وُ
بی کفایت بودن کلمه‌ها
بی خبر بودم
پیش از آن که به این درد دچار شوم

جایی هست ، می‌دانم
که می‌توان هر چیزی را به زبان آورد
خیلی نزدیک شده ام ، حسش می‌کنم
اما توان گفتنش را ندارم

اورهان ولی
مترجم : مجتبی نهانی

در دنیای رویاها

انگار همین لحظه از دریا بیرون آمده است
لب ها و موهایش تا دم سحر
بوی دریا می دادند
سینه ی افتان و خیزانش
مثل موج دریا
می دانستم فقیر است
اما همیشه که نمی توان از فقر صحبت کرد
در گوشم آرام
ترانه هایی از عشق خواند
که می داند در زندگی اش ، در نبردش با دریا
چه آموخته
چه اندوخته
پهن کردن تور ماهیگیری
جمع کردن آن
دستانش را در دست هایم گذاشت
تا ماهی خاردار را یاد آورم
آن شب در چشمانش دیدم
دریایی برآمده از دریا
در موهایش
موجی سوار بر موج
و من حیران
به این سو و آن سو رفتم
در دنیای رویاها

اورهان ولی
مترجم : احمد پوری

صدایم را می شنوید

گریه کنم
می شنوید صدایم را
از میان مصراع هایم ؟

می توانید لمس کنید
قطره اشک هایم را با دستان تان ؟

قبل از مبتلا شدن به این درد نمی دانستم
ترانه ها اینقدر زیبا
و کلمات اینقدر بی کفایت اند

جایی هست ، می دانم
جایی که
امکان بیان هر چیزی وجود دارد

نزدیک شده ام
خیلی نزدیک
می شنوم
اما نمی توانم بگویم

اورهان ولی
مترجم : سیامک تقی زاده

رقابت همیشگی

رقابتی همیشگی است
میان من و
آن شمع کوچک اتاق عشق ‏بازی ‏‏مان
امشب من زودتر تمام می‏ شوم
یا آن شمع ؟

اورهان ولی

زنان زیبا فکر می کنند

زنان زیبا فکر می کنند
اشعار عاشقانه ام برای آن هاست
اما چه عذابی است می بینم
شعر می گوییم
تا بیکار نباشم

اورهان ولی
ترجمه : احمد پوری

از شر یه عشق قدیمی خلاص شدم

از شر یه عشق قدیمی خلاص شدم
دیگه زنا همه شون خوشگل اند
پیرهنم تازه است
حموم کردم
اصلاح کردم
صلح برقرار شده
بهار از را رسیده
آفتاب سر زده
اومدم تو کوچه ، آدما همه راحت
منم همین طور

اورهان ولی
مترجم : وریا مظهر

جوان تر و عاشق تر

منى که هر اردیبهشت
یک سال جوان تر
و هر بهار
کمى بیشتر عاشق مى شوم

اورهان ولى
مترجم : سیامک تقی زاده

آن ها که تنها زندگی نکرده اند

آن ها که تنها زندگی نکرده اند
نمی فهمند
که سکوت
چگونه آدم را می ترساند
چگونه آدم با خودش حرف می زند
نمی فهمند که آدم
چگونه به سمت آینه ها می دود
در آرزوی دیدن یک همدم

اورهان ولی
مترجم : رسول یونان

در برابر آینه یک جور زیبایی

در برابر آینه یک جور زیبایی
در رختخواب جورِ دیگر
گوش به شایعات نده
سرمه بر چشمانت بزن
گرگ و میش غروب به قهوه‌خانه بیا
تا دل حسودان بسوزد
مردم حرفشان را خواهند زد
خیالت نباشد
مگر عاشق نیستیم ما ؟

اورهان ولی

مرا زیبا به یاد بیار

مرا زیبا به یاد بیار
این ها ، آخرین سطرهای من است
فرض کن که من
رویایی بودم
که از زندگی تو گذر کردم
و یا بارانی بودم
که سیلاب شدم در کوچه های تان
سپس خاک ، آب را کشید و
من محو شدم
شاید هم خوابی زیبا بودم
تو بیدار شدی و من رفته بودم

مرا زیبا به یاد بیار
زیرا من تو را آن گونه که هستی
دوست داشتم
من ، آخرین دوست تو
آخرین رازدار تو بودم که در آغوشم گریستی
و هیچ وقت ، کاستی های ات را
به رویت نیاوردم
رنجیده خاطر شدم
اما سرزنش ات نکردم

مرا زیبا به یاد بیار
نامه هایی برایت نوشتم
شعرهایی برایت سرودم ، هر شب
که هنوز خیلی از آن ها را نخوانده ای
ثواب و عذابش ماند برای من
بی صدا از کنارت رفتم
و تو نیز مانند دیگران ، به رفتنم پی نبردی

مرا زیبا به یاد بیار
برای تو
شب های به یاد ماندنی باقی گذاشته ام
برای تو خسته ترین سحرگاهان را
لیخندهایم ، چشم هایم و در آخر
صدایم را به یادگار گذاشته ام
زیباترین شعرهایم را
در نگاه چشمان تو خوانده ام
و سلام هایی ناگفته
در گوشه گوشه ی خانه
و خداحافظی
در تمام ایستگاه ها
به جا گذاشته ام
و تمام چیزهایی که در یک عشق
می توان یافت

مرا زیبا به یاد بیار
خواب هایت روی زانوهایم را
نوازش انگشتانم لابلای موهایت را
گرم کردن دستان یخ زده ات را
تمام لحظات شادمانی ات را به یاد بیار
بوسه هایم روی پیشانی ات را
فکر کن
به کسی که هر لحظه می تواند
در خانه ات را بزند
می دانی ، به شگفت آوردنت را دوست دارم
و این آخرین سورپرایز من برای تو باشد
تمام روزهایی که با تو سپری کرده ام را
به آتش می کشم
می روم

مرا زیبا به یاد بیار

اورهان ولی
مترجم : سیامک تقی زاده

سودای عشق

روزهایی که
سودای عشق
در سر داشتم
عادت به نوشتن شعر
نداشتم

با این حال
زیباترین شعرم را
روزی نوشتم
که عاشق اش بودم

از این رو
شعرم را
اولین بار
برای او خواهم خواند

اورهان ولی
مترجم : سیامک تقی زاده