نجوای عاشقانه

آرامم
دارم به‌خیال تو راه می‌روم
به‌حال تو قدم می‌زنم

آرامم
دارم برای تو چای می‌ریزم
کم رنگ و
استکان باریک
پر رنگ و
شکسته قلم

آرامم
دارم برای تو خواب می‌بینم
خوابی خوب
خوابی خوش
خوابی پر از چشم‌های قشنگ تو
صدای جانم گفتنِ تو و
برای تو مردنِ
من

آرامم
به‌خوابی پراز خیلی دوستت دارم
پر از کجا بودی
پر از سلام ، دلم برای تو تنگ شده است
دارم برای تو خواب می‌بینم

آرامم
کنارِ تو حرف می‌زنم
چای می‌ریزم
تنت را بو می‌کنم و
لبت را می‌بوسم
دستت را می‌گیرم و به‌ سمت پاییز قدم می‌زنم و
دل به‌دریا می‌زنم

و به تو سلام می‌کنم
سلام علاقه‌ی خوبم
علاقه‌ جانِ من
من به خیال تو
آرامم

می‌دانی
من سال‌هاست به دوست داشتنِ تو آرامم

افشین صالحی

یک بار تو شاعر من باش

یک بار تو شاعر من باش
تو عاشق من باش

مرا دوست داشته باش
که من لذت دوست داشته شدن یادم نرود
و تو
لذت دوست داشتن

افشین صالحی

عاشق که می شوی


عاشق که می‌شوی
قشنگ می‌شوی
قشگ مثل روزهایِ آفتابی
روزهایی که آفتاب می‌آید و هوا برایِ دیدن
داغ می‌شود

قشنگ مثل وقتی که‌می‌گویی
گرمم است
بیا بریم طرفِ جایی
کنار چشمه‌ای ، لب دریایی

قشنگ مثل رفتن‌های زیر یک درخت
دراز به دراز شدن و
روبه آسمان
به‌هم نگاه کردن

قشنگ نه مثل وقتی که تو را در ابری سوار ‌ببینم و
بگویم
هوی کجا ؟
بخدا من تو را قشنگ دوست دارم

قشنگ مثل وقتی که باد بگیرد و
ابر برگردد
باران شود
و من چترِ تو باشم

عاشق که می‌شوی
تو
خیلی قشنگ می‌شوی

افشین صالحی