دوام عشق

خلق عشق مسئله ای نیست
حفظ عشق مسئله است
عاشق شدن مهم نیست
عاشق ماندن مهم است
عاشق شدن حرفه بچه‌هاست
عاشق ماندن هنر مردان و دلاوران


مهم پنجاه سال بعد است
دوام عشق ، دوام زیبایی و شکوه عشق

نادر ابراهیمی

زندگى قبل از هرچیز زندگى‌ست

زندگى قبل از هرچیز زندگى‌ست
گل مى‌خواهد ، موسیقى مى‌خواهد
زیبایى مى‌خواهد

زندگى حتى اگر یکسره جنگیدن هم باشد
خستگى در کردن مى‌خواهد
عطر شمعدانى‌ها را بوییدن مى‌خواهد

خشونت هست ، قبول
اما خشونت ، اصل که نیست
زایده است ، انگل است ، مرض است
ما باید به اصلمان برگردیم

زخم را که مظهر خشونت است
با زخم نمى‌بندند
با نوار نرم و پنبه پاک مى‌بندند
با محبت ، با عشق

نادر ابراهیمی

جذابیت عشق

و فاصله ای ست ابدی
میان عشق و دوست داشتن
که برای پیمودن این فاصله
یا باید پرید ، یا باید فرو چکید
من هر دو را تجربه کردم
عشق را اگر نتوانی به سمت دوست داشتن هدایت کنی
تجربه ای دردناک خواهد شد
خوبی دوست داشتن در این است که خراب نمی کند
دِفُرمه نمی کند
اسیر نمی کند
اما عشق چیز دیگری است
هیچ کس انتهایش را نمی داند
و شاید همین
جذابیت عشق است

نادر ابراهیمی

محصول عشق

عشق همدیگر را فهمیدن

و حس کردن است
نه یکی شدن
ما نیمه ی مکمل میخواهیم
نه سایه ی خود را
وقتی انگیزه عشق باشد
و هدف دوام بخشیدن
محصول همیشه عمیق و زیبا است

نادر ابراهیمی

مگر چقدر وقت داریم ؟

تو وقتی می‌بینی که من افسرده ام
نباید بگذری ، سکوت کنی
یا فقط همدردی کنی
بنا کننده ی شادی های من باش
مگر چقدر وقت داریم ؟
یک قطره ایم که می چکیم در تنِ کویر
و تمام می شویم

نادر ابراهیمی
کتاب یک عاشقانه آرام

من تو را تصویر خواهم کرد

من تو را تصویر خواهم کرد
تو را به رنگ
به نور
و به آوازهای رنگین تبدیل خواهم کرد
تو را به گل
به کوه ، و به رودخانه های خروشان
تبدیل خواهم کرد

من از تو دنیا را خواهم ساخت
و برای تو ، دنیا را
اگر سخنم را باور نمیکنی
هنوز قدرت دوست داشتن را باور نکرده ای

نادر ابراهیمی

کاش می توانستم

کاش می توانستم
همچون خوب ترین دلقکان جهان
تو را سخت و طولانى و عمیق بخندانم

کاش مى توانستم
همچون مهربان ترین مادران
ردِّ اشک را از گونه هایت بزدایم

کاش نامه اى بودم
حتّى یک بار
با خوب ترین اخبار

کاش بالشى بودم ، نرم
براى لحظه هاى سنگین خستگى هایت

نادر ابراهیمی

از عشق سخن باید گفت

از عشق سخن باید گفت
همیشه از عشق سخن باید گفت
بی عشق
روزگارت را زندگی سیاه خواهد کرد
بی عشق
مصیبت است برخاستن
کار کردن
خفتن
نگاه کردن
راه رفتن
نفس کشیدن
بی عشق
هیچ سلامی طعم سلام ندارد
هیچ نگاهی عطر نگاه

نادر ابراهیمی

تجربه مطلقا به کار عاشق نمی آید

تجربه مطلقا به کار عاشق نمی آید
کسی که تجربه دارد
قبل ازهرچیز می داند که نباید عاشق بشود
تجربه ، عشق را باطل می کند 
بنابراین تجربه کل زندگی را باطل می کند
عشق چیزی ست یگانه و یک باره 
اما تجربه یعنی تکرار
 یعنی بیش از یک بار عاشق شدن شرط اولش ، بی تجربگی ست
دانایی هم خودش ، ضد عشق است

نادر ابراهیمی

با دلتنگی ات مرا بیتاب نکن

با دلتنگی ات مرا بیتاب نکن
و با بیتابی ات مرا دلتنگ
تو تکیه گاه منی
تکیه گاه اگر محکم نباشد
تکیه بی معنی است
با قلبت احساس کن
اما با قلبت فکر نکن
بگذار کمی دیگر هم تحمل کنیم
همانطور که صدها سال تحمل کرده ایم
غذای نیم پخته از خام بدتر است
زیرا خام فریب نمی دهد
اما نیم پخته می فریبد
پس کمکم کن تا پخته بازگردم
 
نادر ابراهیمی

تفاوت عشق و دوست داشتن

عشق در لحظه پدید می آید
دوست داشتن در امتداد زمان
این اساسی ترین تفاوت
میان عشق و دوست داشتن است
عشق معیارها را درهم می ریزد دوست داشتن بر پایه معیارها بنا می شود
عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد
دوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد
عشق قانون نمی شناسد
دوست داشتن اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی ست
عشق فوران می کند
چون آتشفشان و شره می کند چون آبشاری عظیم
دوست داشتن جاری می شود چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم
عشق ویران کردن خویش است
دوست داشتن ساختنی عظیم

نادر ابراهیمی

هرگز انتظار ندارم مرا

هرگز انتظار ندارم مرا
همانقدر دوست داشته باشی
که دوستت دارم
این توقعی ست غیر منصفانه
من باید عاشق تو باشم
در حد ممکن عشق
و آرزومند آن باشم
که مرا بخواهی
هر قدر که می خواهی

نادر ابراهیمی

از عشق سخن باید گفت

از عشق سخن باید گفت
همیشه از عشق سخن باید گفت
حتی اگر عاشق نیستی
هم از عشق سخن بگو
تا دهانت به شیرین ترین شربت های معطر جهان شیرین شود
تا خانه ی تاریک قلبت
به چراغی که به میهمانی آورده ای روشن شود
تا کدورت از قلبت
همچو ابلیس از نام خدا بگریزد

نادر ابراهیمی

تو را می خواهم

تو را می خواهم
برای پنجاه سالگی
شصت سالگی
هفتاد سالگی
تو را می خواهم برای خانه ای که تنهاییم
تو را می خواهم برای چای عصرانه
تلفن هایی که می زنند
و جواب نمی دهیم
تو را می خواهم
برای تنهایی
تو را می خواهم
وقتی باران است

برای راهپیمایی آهسته ی دوتایی
نیمکت های سراسر پارک های شهر
برای پنجره ی بسته
و وقتی سرما بیداد می کند
تو را می خواهم
برای پرسه زدن های شب عید
نشان کردن یک جفت ماهی قرمز
تو را می خواهم
برای صبح
برای ظهر
برای شب
برای همه ی عمر

نادر ابراهیمی

صافی انسان ساز

ما در هیچ حال
قلب هایمان خالی از غم نخواهد شد
چرا که غم
ودیعه یی ست طبیعی که ما را پاک نگه می دارد
انسان های بی اندوه
به معنای متعالی کلمه
هرگز " انسان " نبوده اند و نخواهند بود
از این صافی انسان ساز نترس

نادر ابراهیمی

ایمان من به تو

ایمان من به تو
ایمان من به خاک است
ایمان من به رجعت هر شوکتی ست
که در تخریب بنای پوسیده ی اقتدار دیگران
نهفته است
تو
چون دستهای من
چون اندیشه های سوگوار این روزهای تلخ
و چون تمام یادها
از من جدا نخواهی شد

نادر ابراهیمی

با تو بودن

با تو بودن ، همیشه پرمعناست
بی تو روحم گرفته و تنهاست
با تو یک کاسه آب ، یک دریاست
بی تو ، دردم به وسعت صحراست
با تو بودن ، همیشه پرمعناست
با تو آسان هزار کار خطیر
با تو ممکن جهاد با تقدیر
بی تو با غم برهنه همچون کویر
با تو یک غنچه ، دشتی از گلهاست
با تو بودن همیشه پرمعناست
ای تو ! تعریف ناپذیرترین
بی تو من کوچک و حقیر ترین

نادرابراهیمی

مردن امر ساده ای ست

مردن امر ساده ای ست
و از زندگی کردن بسیار آسان تر است
تمام خفقان مرگ
در مقابل یک شک
در مقابل یک حرص
در مقابل یک ترس
در مقابل یک کینه
در مقابل یک عشق
هیچ است

مردن امر ساده ای ست
و در مقابل خستگی زندگی
چون سفری است که در یک روز تعطیل می کنیم
و
و دیگر هرگز باز نمی گردیم

نادر ابراهیمی

دل سوخته

برای خانه سوخته
باز
شاید بشود خانه یی بنا کرد
دل سوخته را بگو چه کنیم ؟

نادر ابراهیمی
کتاب: آتش بدون دود جلد هفتم

از دوست داشتن

من هرگز نخواستم
از عشق افسانه ای بیافرینم
باورکن

من می خواستم که
با دوست داشتن زندگی کنم
کودکانه و ساده و روستایی

من از دوست داشتن
فقط لحظه ها را می خواستم
آن لحظه ای که تو را بنام می نامیدم

من هرگز نمی خواستم از عشق برجی بیافرینم 
مه آلود و غمناک ، با پنجره های مسدود و تاریک

نادر ابراهیمی