مىگفتى : شبت خوب جانِ من
بیشتر از خوب بودنِ شب
اندیشهى اینکه جانِ تو هستم
در من ریشه مىکرد و سبز می شد
اُزدمیر آصف
مترجم : سیامک تقیزاده
پنهان کردن بیفایدهست
آدمی وقتی عاشق میشود
چنان خواب که از چشمان کودکی جاریست
نگاهش همهچیز را لو میدهد
نیهات بهرام
مترجم : سیامک تقیزاده
اگر زنده ام
اگر هنور امید دارم
تنها دلیلش این است که
دلتنگت هستم
امید یاشار
مترجم : سیامک تقی زاده
آن عشق را
همراه با شتاب زندگی تجربه کردیم
همه چیز در یک آن آغاز شد
سپری شد
و پایان یافت
همچون دو قطاری که
چندی در کنار هم حرکت کرده
سپس از هم دور میشوند
در دو جهت جدا
آتاول بهرام اوغلو
مترجم : علیرضا شعبانی
چه کسی میداند
در کدام دیاری
من بیتو در این سکوت
مثل دیوانهها هستم
جاهد ظریف اوغلو
مترجم : مینا رحیمی
آنقدر
آنقدر
چشم به راه گذاشتیام
که وابستهاش شدم
انتظارِ تو را
آمدی
پس از زمانهای بسیار
دوستتر میدارم از تو اما
دلتنگیِ تو را
عزیز نسین
مترجم : پوریا اشتری
پیشترها
تنها اتفاق سرد سال زمستان بود
اما اکنون
هم انسانها سردند و هم دل هایشان
جاهد ظریف اوغلو
مترجم : سینا عباسی
هیچ نمیدانم
که کجا و کِی تو را گم کردم
باران شست ؟
یا اینکه بوران بُرد تو را ؟
من قصهی این عشق را برای همیشه
به پایان رساندم
در پیات نیستم
اگر بودم بیشک پیدا میکردمت
در این دنیا
تنها ترس من
گمکردن تو بود
تو نیستی
و دیگر در این دنیا
ترسی برای من وجود ندارد
اما حالا بیتو
گویی همه چیز معیوب است
رامیز روشن
مترجم : علیرضا شعبانی
جستوجو میکنم
در میانِ سوزِ سردِ پاییزی
میانِ آفتابِ صبح
میانِ روشناییِ ماه
گمشدهی روزم را شبام را
نبودنات دردناک بود چون زخمِ خنجر
حرفهایات دردناک بود چون گلوله
در روز قیامت تو را پیدا میکنم
خود را فراموش میکنم
تو را هرگز
ییلماز اردوغان
مترجم : نادر چگینی
بوسیدن تو
حتّی اگر در سطری از یک نامه هم باشد
باز هم هیجان غریبی دارد
احمد عارف
مترجم : سیامک تقیزاده
تو بیرون از روز و
تو بیرون از شب
تو در تپشهای دل
تو در جاری شدنهای خون
تو ای شهرزاد
چراغ در نگاهِ تو پادشاهیست
و تو فریادهای پرندهی مرگ را میشنوی
تو رؤیای روزی که ابتدای شب است
تو بارانی ظریف و غمگین
تو به اندازهی ترانهها عظیم و طولانی
تو آن برفی به اندازهی یک عمر
که بر سرورویِ مسافرانی که راه گم کردهاند
به اندازهی یک عمر باریده ای
تویی : لطف و مهربانی
تویی : ترحم و دلسوزی
تویی : بانویی به سان موجِ آب
تویی که در میانِ ازدحام مردم
گرامیترین تنهایی را زندگی کرده ای
تویی که سرِ جلادباشی را
به سمتِ خورشید چرخانده ای
تو آنچنانکه تویی
ما نمیتوانیم تو را درک کنیم
ای شهرزاد آه ای شهرزاد
تویی : معشوق
تویی : جانوروان
و تویی : یار
سزایی کاراکوچ شاعر ترکیه ای
مترجم : ابوالفضل پاشا
عشق دوست داشتنِ بیدلیل است
بیهیچ دلیلی وابستگی به کسیست
از درون آب شدن است
بهوقت نگریستن به چشماناش
با تمام وجود لرزیدن است
به وقت گرفتن دستاناش
حتا در آغوش نکشیدن از روی شرم است
از آن رو که دوست داشتن
در اصل همان شرم است
اساسا دوست داشتن چیست ؟
بهخاطرش مردن است ؟
بههمراهاش زندگی کردن است ؟
یک عمر دوست داشتن است ؟
یا اینکه جداییست بهوقت ضرورت ؟
چیست که آدمی را به دیگری پیوند میدهد ؟
زیباییست ؟
پاسخ این پرسشها را کسی نمیداند
بعضی زیبارویان را دوست میدارند
و بعضی افراد خاص را
جان یوجل
مترجم : علیرضا شعبانی
زن
چنان عشق میورزد
که انگار هیچوقت نخواهد رفت
اما روزی
چنان میرود
که انگار هیچوقت عاشق نبوده است
جان دوندار شاعر اهل ترکیه
مترجم : آیدین روشن
ای یار
روزی اگر ببینم که آمدهای
از دوردستها
بسان فاختهای خسته
با زیباییِ بیپایانی در چشمهایت
و بهاری در گیسوانت
روزی اگر ببینم که آمدهای
با نسیمی فرحبخش و خنک در خندهات
و دستهایت
همچنان بهمانندِ گذشته زیبا
تمامی درهایی که لمسشان کردهای
میشکوفند
روزی اگر ببینم که آمدهای
با حسرت بیانتهایِ تو
که در وجودم جاریست
به ناگهان که بیچاره و مبهوت ماندهام
ستارهها از آسمان
بر دلم میریزند
روزی اگر ببینم که آمدهای
نه در چهرهات سایهای
و نه در زبانت ملامتی
غبار پایپوشهایت را بر چشمهایم میکشم
و دنیاها از آن من میشود
یاووز بولنت باکیلر
مترجم : فرید فرخزاد
تو نیستی و
این باران
چه بیهوده میبارد
چرا که خیس نخواهیم شد
با هم
این رود
چه بیهوده میخروشد
چرا که بر کرانهاش نخواهیم نشست
نگاه نخواهیم کرد
با هم
این راه
چه بیهوده میرود به دور دست
چرا که نخواهیم پیمودش
با هم
چه بیهوده است
دلتنگی از دوری
چنان دوریم
که حتی نخواهیم گریست
با هم
بیهوده دوستت دارم
بیهوده
زندهام
چرا که قسمت نخواهیم کرد
زندگی را
با هم
عزیز نسین
مترجم : مژگان دولت آبادی
اگر که بگویم تو برای من
مانند هوا ، لازم
مانند نان ، متبرک
مانند آب ، عزیزی
نعمتی ، نعمتی
اگر که بگویم
مرا باور کن ای محبوب من
باور کن
تو در خانهی من جشن و
در باغ من بهار و
در سفرهی من کهنهترین شرابی
من در تو زندگی میکنم
و تو در من حکم میرانی
جاهد صدقی تارانجی
مترجم : ابوالفضل پاشا
بعد از آن پیکهای شراب
پس از آن ظرفهای میوه
فراموشمان شد نغمهای با هم سر دهیم
در آن غروب جداییمان
به شهادت ستارگان شبانگاهی
ما باز هم آواز میخواندیم
اما دیگر به تنهایی
اورهان ولی
مترجم : شهرام شیدایی
حالا که مثل پاییز میروی
مثل دُرناها
دوباره به اینجا برنگرد
برو و مثل برف
در قلهها زندگی کن
اما به باران و سیل
بدل نشو که برگردی
بیهوده سالها با تو زیستم
رفتی و این سیمها بدون نغمه ماندند
نمیگویم که زندگیام تباه شد
دیگر به این سیمهای غمانگیز برنگرد
تو مثل مه بودی در زندگیام
و حالا سفیدی موهایم شدهای
لااقل بیا مثل من زندگی کن
و برنگرد
به طرف گلی که آن را بوییده
و دور انداختهای
نصرت کسمنلی
مترجم : رسول یونان
اگر دیداری هم نباشد
حتی اگر
لمسی هم نباشد
بیدلیل برای بعضیها
همیشه جایی
در دلهایمان هست
جمال ثریا
مترجم : نیما یوسفی
سخنی نمانده
که نگفته باشیم در روشنای روز
پس شبها میگویمت
که دوستت دارم
عزیزنسین
مترجم : مژگان دولت آبادی