ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
همه چیز مردنی است
چون غوغای غم انگیز امواجی
که در کرانههای دور دست
به هم میپیچند
چون نجوای شبآهنگی
در جنگلی خاموش
ردپای ناپایداری است نام من
بر برگی دیرپا در
یا چونان چون سنگ مزاری
که ناخوانایش نوشتهاند
نام ِ من برای تو چه دارد ؟
نامی که سالهاست
از یاد رفته است
در کشاکش ِ ویرانی
نام من هدیهای شایسته
به قلب ِ تو نیست
اما تو
در روزی اندوهبار
آرام و از سر حسرت
نامام را بگو
بگو هنوز به یادم میآوری
بگو در این دنیا
قلبی هست
که هنوز
در آن مسکن دارم
الکساندر پوشکین
مترجم : حسین طوافی
عذاب عشق
نزد من
عزیز است
بگذار بمیرم
اما
بگذار با دلی هنوز و همیشه
همه عشق بمیرم
الکساندر پوشکین
او بی آنکه بخواهد
یک " تو " مهربان و صمیمی را
به جای " شما " پوچ و تهی بر زبان راند
و در دل عاشق من تمام آرزوهایم را بر انگیخت
من اندیشناک در برابرش ایستاده ام
طاقت آن ندارم که نگاه از نگاهش بر دارم
به او می گویم
شما چقدر دوست داشتنی هستید
و با خود می اندیشم
چقدر دوستت دارم
الکساندر پوشکین
ای دوست
هنگامهاش فرا رسیده
قلبها در جستوجوی آرامشاند
روزها از پس هم میگذرند
و هر لحظه ، تکهای از زندگی را با خود میبرد
و من و تو ، هر دو
همچنانکه به زندگی میاندیشیم
در چشم برهم زدنی میمیریم
در دنیا خوشبختی نیست
اما آرامش هست
آزادی و عصیان هست
مدتهاست که من در دلام آرزویی دارم
که دیگران بر آن حسرت میبرند
الکساندر پوشکین
مترجم : ناهید کاشی چی
وقتی روز پرهیاهو برای انسان فانی سکوت می کند
و در کومه های سوت و کور شهر
سایه کمرنگ و نیمشفاف شب فرو میافتد
و خواب به پاداش تلاش روز ، از راه میرسد
در آن هنگام روزم در سکوت میگذرد
لحظههای رنجآور بیداری و بیخوابی
در بیکارگی شباهنگام
دردهای درونام بیدار میشوند و زبانه میکشند
آرزوهایام زیر بار غم در جوش و خروشاند
در اندیشهام ، بیشمار اوهام غمبار
سنگینی میکنند
و خاطراتام ، خاموش و آرام
تومار بلند خود را در برابرم میگسترند
و من با نفرت صفحات زندگیام را مرور میکنم
به خود می لرزم و نفرین میفرستم
غمگینانه به شِکوه مینشینم و غمگینانه اشک میریزم
اما اشکهایام ، سطرهای غمبار را نمیزدایند
الکساندر پوشکین
در نام من برای تو چیست
نامم خواهد مُرد
چون هیاهوی غمناک موجی
که بر ساحل دور فرود آید
یا نوای شبانه ای
که در جنگلی خاموش برآید
نامم
بر برگه ی خاطرات
رَدی مُرده خواهد گذاشت
چندان که طرح گورنبشته ای
با زبانی گنگ
در نام من چیست ؟
دیری ست فراموش شده مانده است
در تشویش های تازه و عصیانی
و به جانت دیگر
خاطره ای پاک و لطیف نمی بخشد
در روزگار غصه اما
در خاموشی ات
غمناک
نجوا کن
نامم را
و بدان که از تو یادی هست
و بدان که در دنیا قلبی هست
قلبی که
تو
در آن
زنده ای
الکساندر پوشکین
برگردان : حمیدرضا آتش برآب
گریستم ، اشک تنها تسلی بخش من بود
و لب فرو بستم ، بی هیچ شکوه ای
روحم غرق در سیاهی اندوه
و پنهان در ژرفنای شادمانی تلخ خود
مرا بر رویای رفته ی زندگانیم دریغی نیست
فنا شو در تاریکی ، ای روح عریان
که من تنها به تاوان عشق خویش می اندیشم
پس بگذار بمیرم ، اما عاشق بمیرم
الکساندر پوشکین
مترجم : مستانه پورمقدم
دوستت داشتم
گویی هنوز هم دوستت میدارم
و این احساس مدتی پابرجاست
اما بگذار عشقم
بیش از این تو را نیازارد
آرزویم این نیست که سبب درد و رنج تو باشم
دوستت داشتم و با تو شناختم نومیدی را
رشک و شرم را ، اگرچه بیهوده
در جستجوی عشقی لطیفتر و حقیقیتر از عشق من باش
چرا که خدا به تو بخشیده
فرصت دوباره عاشق شدن را
الکساندر پوشکین
مستانه پورمقدم
آن لحظه ملکوتی وهم آور را یادم هست
تو مقابل دیدگان من ایستاده ای
به مدیدی ات یک تئاتر کوتاه
و چه نبوغ ناب و زیبایی می خواهد که
در افسردگی کابوس وار ثانیه ها
در ازدحام پر استرس یک رویا
در یک خیابان شلوغ
دستی مرا از آن ور خیابان
با یک نغمه معشوقانه صدا بکند
و رویای یک کرانه ی عاشقانه را به تجسم ام بدهد
حالا سال ها گذشته و
یک روز طوفانی یاغی با گردبادهای اش
بر من نازل شد
و رویاهای مرا با خود برد
و من لطافت نغمه ی صدای مهربان تو را
و تجسم های سماوی را فراموش کرده ام
در خاموشی ترس از شکنجه
وقتی که اسیری
و در لرزش مردمک یک چشم
چند ثانیه قبل از گریستن
روزهای ساکت من را
خاکستری کردند
بدون خدا ، بدون پیامبر
بدون اشک
بدون عشق
بدون زندگی
ولی با خدایی ات نغمه ی لطیف تو
دوباره بیداری اتی رنگی
بر روزهای خاکستری ام بارید
و دوباره تو در مقابل من خواهی بود
به بلندای زمان این ثانیه که حالا گذشت
مثل یک نبوغ ناب و زیبا
و ضربان قلب من
به وجد جنگ آمده است
و من برای تو
دوباره به جان می آیم
و خدا خواهد بود و پیامبر
و اشک
و عشق
و زندگی
الکساندر پوشکین
مترجم : کوروش ضیغمی
آن لحظه ی شگرف را به یاد دارم
در مقابلم ظاهر شدی
چونان رویایی کوتاه
چونان روحی نیک و ناب
و من غرق در اندوه نومیدی
گمگشته در هیاهوی بلند دنیا
طنین صدایت را شنیدم
و گاه سیمای زیبایت را به خواب دیدم
سال ها گذشت
تندبادهای سهمگین و ویرانگر
درهم نوردید رویای مرا
آوای پر مهرت را از یاد بردم
و نیز رخسار زیبایت را
و من غرق در انزوای تاریک خود
و روزهای کند و ملال آوری که طی شد
بی هیچ شکوهی ، الهامی
بی هیچ حیاتی ، اشکی ، بی عشق
ناگاه روحم بیدار شد
و دگر بار تو در مقابلم پدیدار گشتی
چونان رویایی کوتاه
چونان روحی نیک و ناب
قلبم از شوق تپیدن گرفت
وجودم آکنده از شور و شادمانی
شکوه و الهام
و اشک و زندگی و عشق
الکساندر پوشکین
مترجم : مستانه پورمقدم
ای رؤیاهای من
ای رؤیاهای شیرین من
خداحافظ
ای خوشبختی شب های دراز کجایی ؟
مگر نمی بینی که خواب آرامش بخش
از دیدگان من گریخته و مرا
در تاریکی عمیق شب
خاموش و تنها گذاشته است ؟
بیدارم و نومیدم
به رؤیاهای خود می نگرم
که بال و پر گشوده اند
و از من می گریزند
اما روح من با غم و حسرت
این رؤیاهای عشق را دنبال می کند
ای عشق
ای عشق
پیام مرا بشنو
این رؤیاهای دلپذیر را به نزد من باز فرست
کاری کن که شامگاهان
مست باده خیال
در خواب روم و هرگز بیدار نشوم
الکساندر پوشکین
مترجم : دکتر شجاع الدین شفا