مرا این‌گونه نگذار و نرو

مرا این‌گونه نگذار و نرو
التماس‌ات می‌کنم
جایی‌که ایستاده‌یی بمان
خودت را با مرغانِ دریایی مقایسه نکن
تو بال نداری
می‌افتی ، خسته می‌شوی
مرا این‌گونه نگذار و نرو
التماس‌ات می‌کنم

در کنارِ دریا بنشین
بگذار کشتی‌ها بی‌تو بروند
مثلِ همه زنده‌گی کن
سرت به‌کارِ خودت باشد
ازدواج می‌کنی ، بچه‌دار می‌شوی
پایانِ خوبی نخواهی داشت
مرا این‌گونه نگذار و نرو
التماس‌ات می‌کنم

دست‌وپای‌ام را می‌بندند
به‌تو نمی‌رسم
گاهی که شوق دارم
پول ندارم
گاهی هم که پول دارم
شوق ندارم
هر چه با من کردی بخشیدم
با تو نخواهم آمد
مرا این‌گونه نگذار و نرو
التماس‌ات می‌کنم

آتیلا ایلهان
مترجم : مجتبی نهانی

احساسات

احساساتِ من به شدت زخمی‌اند
انگار گلوله خورده‌اند و
خون‌شان رفته است
احساساتِ من
در حالِ جان سپردن‌اند
نه کسی در زنده‌گی‌ام هست که
احساسات‌ام را با او قسمت کنم
نه کسی هست که مرا دوست داشته باشد
یعنی من آن‌ام که از یاد رفته
در گذشته‌ها جا مانده است

آتیلا ایلهان
مترجم : ابوالفضل پاشا

همان‌گونه که با نامِ خودم همراهم

برای به یاد آوردنت
نیازی به مرورِ خاطره‌ها نیست
که حتی یک لحظه‌ هم از ذهنِ من بیرون نمی‌روی
راه رفتن‌ات شبیهِ دویدن است
و لبخندِ تو
مانندِ چراغی که در تاریکی بتابد
روشنایی می‌افشانَد

وقتی‌که زمان در تاریکی‌های خالیِ خود
با ستاره‌های دوردستِ کائنات
کائناتی که دگرگون شده‌اند
جاری می‌شود می‌رود
برای به یاد آوردنت
نیازی به مرورِ خاطره‌ها نیست

همان‌گونه که با نامِ خودم همراهم
هر ساعت
هر دقیقه
هر ثانیه
و به همان‌سان با تو همراهم

قلب‌مان با غرورِ حاصل از باور کردنِ خوش‌بختی
آسوده است
سرمان به سانِ دینامیت
زیرِ بغل‌های‌ ما جا گرفته است
و بعد
روشناییِ حاصل از دیدارِ حقایق
که بر پیشانی‌مان می‌درخشد
در هر زمان
و در چنین شرایطی
برای هر انسانِ فناپذیری میسر نمی‌شود

برای به یاد آوردنت
نیازی به مرورِ خاطره‌ها نیست
تو به اندازه‌ی قلب‌ام
و به اندازه‌‌ی دست‌ام به من نزدیکی

آتیلا ایلهان 
مترجم : ابوالفضل پاشا

موهایت را باید بافته باشی


موهایت را باید بافته باشی
ناگهان تو را به یاد می آورم
در عصری پاییزی
و صدایی بسیار شیرین
که از دور شنیده می شود
آرام بخش و ملموس
همانند آهنگی که هر قدر به طرفش می روم
نزدیک تر شنیده می شود

چقدر زیباست
به یاد آوردن تو
موهایت را باید بافته باشی
و دستان سفیدت
که برهنه اند
در لابه لای شب

زردآلوهایی
که در بشقاب چینی گذاشته ای
کنار دست ات کتاب شعری
که مصراع هایی سرشار از آزادی
در شعرهایش موج می زند

آدمی اگر بیاندیشد
چه چیزها که می تواند پیدا کند
برای به یاد آوردن
خندیدن
گریه کردن
آرزوهای مان
ما را تا کجا
دنبال خود خواهد کشید ؟
کجا بودیم و با کدامین باد
یکی شدیم ؟

موهایت را باید بافته باشی
مانند دخترانی که به مدرسه می روند
و چه کسی می داند
که در ذهن ات
چه مصرعی از کدام شاعر پرسه می زند ؟
و چشمانت
که از خوشبختی می درخشند

آتیلا ایلهان
ترجمه : سیامک تقی زاده

من ناگریزم از تو

تو نمیدانی ، من ناگزیرم از تو
نامت را چونان میخ فرورفته در ذهنم نگه می دارم
چشمانت هم با تو بزرگ می شوند
تو نمی دانی ، من ناگزیرم از تو
درونم را با تو گرما می بخشم
درختان خودشان را برای پاییز مهیا می سازند
این شهر، آیا همان استانبول سابق است ؟
ابرها در تاریکی تکه تکه می شوند
چراغ های سر کوچه در یک آن روشن می شوند
بوی باران در پیاده روها
من ناگزیرم از تو و تو نیستی
مردن گاهی اوقات به ظالمانه ترین وجهی ، ترسناک است
و انسان ناگهان در یک غروب خسته می شود
همچنون محبوسی که در لبه ی تیغ می زید
گاهی اوقات دستانت را می شکند ، فشردنش
چندین زندگی برمی آورد از زیستنش
وقت و بی وقت هر دری را بکوبد
در پشت در زوزه ی عذاب آور تنهایی ست
در خیابان " فتحی " ، گرامافونی محقر در حال نواختن است
در زمانهای ماضی ، نوای جمعه را می نوازد
اگر در سر کوچه بایستم و گوش فرا دهم
برای تو آسمانی دست نخورده هدیه بیاورم
هفته ها در دستانم فرومی ریزند
هرکاری بکنم و هر چه بگیر و هر کجا بروم
من ناگزیرم از تو و تو نیستی
شاید در ماه جون پسری با خال های آبی هستی
آه که تو را نمی شناسند کسی تو را نمی شناسد
شاید در " یئشیل کوی " سوار هواپیما می شود
تماما خیس شده ای و موهای تنت سیخ شده اند از سرما
شاید کوری ، شکسته شده ای در تقلایی
باد پریشان موهایت را پریشان می کند
هر زمان که به زندگی کردن می اندیشم
در این سفره ی گرگ صفتان کار سختی ست
ایرادی ندارد ، فقط دستانمان را نه آلوده
هر وقت که به زندگی می اندیشم
سکوت می کنم و با نامت شروع می کنم
دلم به سمت دریاهای ناشناخته پر می کشد
نه به غیر از این امکان ندارد
من ناگزیرم از تو و تو نمی دانی

آتیلا ایلهان
ترجمه : آیدین ضیایی 


پی نوشت

یئشیل کوی : محله ایی در استانبول ترکیه که بازار آن معروف می باشد 

انتظار

گفت
منتظرم باش برمی گردم
من
منتظر نماندم
او
هم نیامد
و این مرگی بی جنازه بود

آتیلا ایلهان
مترجم : پونه شاهی

اسم تو

عشق
 را نمی شناسم
افکارم پوسیده و قدیمی ست
تنها
تو را
می شناسم
و قلب فشرده شده ام را
وقتی
 می شنوم
اسم تو را

آتیلا ایلهان 
ترجمه : علیرضا شعبانی

ابراز عشق

اِسراف مى کنى کلمات را
به گفتن عشق
حال که من
از بوسیدنت آنرا مى فهمم

آتیلا ایلهان
مترجم : سیامک تقی زاده