آه کجایی که تو را سخت گم کرده ام ؟

 آیا براستی این تویی ؟
 در آرزوی توام
 و در تو در جستجوی تو
 اما تو را نمی یابم

 کجا رفته ای ، بی آنکه رفته باشی ؟
 چگونه رفته ای ، بی آنکه رفته باشی ؟

 می بینم چشمانت را ، لبانت را ، بازوانت را
 و تنت را
 اما تو کجایی ؟

 آه کجایی که تو را سخت گم کرده ام ؟

 دوست می دارم در تو
 بوی خوش را و نه شکوفه را
 نبض را و نه جسم را
 وزش آرام باد را
در میان شاخه هایت و نه شاخه های خشک را
 
 دوست می دارم در تو
 رویا را ، رویا را ، رویا را
 پس چگونه آن را کشته ای ؟

غاده السمان

دیگر نه توان عاشقی دارم

دیگر نه توان عاشقی دارم
نه توان نفرت را
نه توان سکوت دارم
نه توان فریاد کشیدن را
نه توان فراموشی
 نه توان یادآوری

دیگر حتی نمی توانم
رفتار زنانه داشته باشم
اشتیاقم به مرخصی طولانی رفته است
و قلبم کنسرو ساردینی ست
که تاریخ انقضای آن سر رسیده است

سعاد الصباح
مترجم : زهرا ابومعاش

عقوبت به یاد ماندنی

به زودی
تو را
به عقوبتی گرفتار خواهم کرد
به یاد ماندنی

به زودی
دوستت خواهم داشت

غاده السمان

در میان مردهای جهان مردی را می‌شناسم

در میان مردهای جهان مردی را می‌شناسم
که سرگذشت مرا دو نیم کرده است
مردی را می‌شناسم
که مرا مستعمره‌ی خود می‌سازد
آزادم می‌کند
گردهم می آوردَم
پراکنده‌ام می‌کند
و در دست‌های قدرتمندش پنهانم می‌کند

در میان مردهای جهان مردی را می‌شناسم
شبیه خدایان یونان
آذرخش از چشمان او می‌درخشد
و باران‌ها از دهان او فرومی‌ریزند
مردی را می‌شناسم
که وقتی در اعماق جنگل آواز سرمی‌دهد
درختان به دنبالش راه می‌افتند

 

ادامه مطلب ...

من از آن توام

هرقدر فردا به فراق تهدیدم کند
و آینده در کمینم بایستد
و وعیدم دهد
به زمستانِ اندوه‌های دیرگذر
هم‌چنان تو را دوست خواهم داشت
و هر روز صبح به تو می‌گویم
من از آن توأم

غاده السمان
مترجم : اسماء خواجه زاده

دوست داشتن


بگو بدانم
پیش ازمن آیا
زنی را دوست داشته ای ؟
زنی که در معرض عشق خودش را گم کند ؟
بگو
بگو که زن وقتی که عاشق جنگل یاس میشود
چه برسرش خواهد آمد ؟
بگو بدانم
شباهت فریادگون
میان سایه و اصل چگونه است ؟
میان چشم و سرمه چگونه است ؟
زن برای عشقش بدل به چه خواهد شد ؟
نسخه ای برابر اصل ؟
چیزی به من بگو
که هیچ زنی جز من
 نشنیده باشد

سعاد الصباح

عشق دیرین من

عشق دیرین من
از روزی که شناختمت
ماهیان در فضا پرواز می کنند
گنجشکان در آب شنا
و خروسها نیمه شب آواز می خوانند
غنچه ها شاخه های سرما زده را در زمستان غافلگیر می کنند
لاک پشتها چون خرگوش می جهند
و گرگ شادمانه با شنل قرمزی در جنگل می رقصد
و مرگ خودکشی می کند اما نمی میرد
از روزی که شناختمت
همزمان هم می خندم وهم گریه می کنم
نیمی از عشقت روشنایی و نیم دیگرش تاریکی ست
یک بام و دو هواست
شاید برای همین است که همچنان دوستت دارم

غاده السمان 
مترجم : زهرا ابومعاش

دوست می‌دارم خیانت‌هایت را

دوست می‌دارم خیانت‌هایت را
که به من روا می‌داری
زیرا تایید می‌کند که زنده‌ای
و از دروغ و نقاب پوشیدن
ناتوان
مرا نقاب‌ها به درد می‌آورد
بیش از به درد آوردن خیانت

غاده السمان
مترجم : عبدالحسین فرزاد

اما نمی توانم

می خواهم دریایی نقاشی کنم
رنگین کمانی
اما نمی توانم

تلاش می کنم جزیره ای را کشف کنم
که درختانش
به جرم مزدوری
به دار آویخته نمی شوند
و شاپرکهایش
به جرم سرودن شعر
محبوس نمی شوند
اما نمی توانم

سعی می کنم اسبهایی را نقاشی کنم
که در دشتهای آزادی می تازند
اما نمی توانم

می خواهم قایقی بکشم
که مرا با تو
تا آخر دنیا ببرد
اما نمی توانم

می خواهم وطنی اختراع کنم
که مرا به جرم دوست داشتن تو
پنجاه ضربه تازیانه نزند
اما نمی توانم

سعاد الصباح
مترجم : زهرا ابومعاش

هرگز از یاد نخواهم برد

هرگز از یاد نخواهم برد
که هیچ کس درد زنی را احساس نمی کند
زنی که دندان هایش را
در چوب پنجره فرو می کند
تا کسی را صدا نزند
زیرا که می داند هیچ کس
به دادش نخواهد رسید

غاده السمان
مترجم : سهراب مهدی پور

به‌ دنبال مرگم بروم

گفتند به پاریس می‌آیی
پیراهنی نو خریدم
خودم را با حماقتم معطر کردم
با سادگی‌ام آراستم
و منتظرت ماندم

وقتی یادداشت‌های روزانه جنگت را نشانم دادند
دیدم که در دستور کار تو
فقط یک زنم

تو مرا از دست دادی
به‌خاطر یک مشت بازیچه
که فکر می‌کردی مرا به تو نزدیک می‌کنند

تاریخ من با مردها این‌گونه است
فقط راستگویی معصومانه
مرا از پا می‌اندازد

تو
در هر شهری زنی داری
زنی که فکر می‌کند
تنها عشق تو است
اما من
همرکاب این قافله نمی‌شوم
نمی‌خواهم با عشقم
به‌دنبال مرگم بروم
                     
غادة السمان
مترجم : عبدالحسین فرزاد

متهم به دوست داشتن

متهم ام
به دوست داشتنت
به این جرم افتخار می‌کنم
و به فراموش نکردنت
و آرزویم این است
که مجازاتم
حبسِ ابد در گردشِ خونِ تو باشد

غاده السمان
مترجم : اسماء خواجه‌ زاده

همچون صاعقه‌ای بر من فرود آمدی

همچون صاعقه‌ای بر من فرود آمدی
و مرا به  دو نیم کردی
نیمی که دوستت دارد
و نیمی که رنج می برد
به خاطر نیمه‌ای که دوستت دارد
می‌گویم آری
می‌گویم نه
می‌گویم بیا
می‌گویم برو
می‌گویم اهمیتی ندارد
همه ی اینها را همزمان و در یک لحظه می‌گویم
و تو به تنهایی تمامی آنها را می فهمی
و هیچ تناقضی در حرف‌هایم نمی‌بینی
و قلبت به روی نور و تاریکی گشوده می‌شود
و در تمامی طیف‌های نور و سایه
چیزی برای گفتن وجود ندارد جز
دوستت دارم

غادة السمان
مترجم : سپیده متولی

من آغوشی برای تو نداشتم

من آغوشی برای تو نداشتم
تمام عشاق زندگی من افسانه های کهن بودند
می آمدند
می جنگیدند
ومی مردند
تو هم به این آغوش نمی رسی
زیرا نیامده مرده ای
این واقعیت عشاق من است

غادة السمان
مترجم : بابک شاکر

جنونم را پایانی نیست

جنونم را پایانی نیست
عقلم را نیز
حماقت های بسیارم را نهایتی نیست
ای مردی که بی پروایی ام
خشمگینت می کند
ای که از بی پروایی گلها
برمی آشوبی
این منم
از روزی که زاده شدم
زنانگی ام کوبنده
و احساساتم سوزنده است
تندرها
بر کرانه هایم فرود می آیند
این منم
از روزی که عاشق شدم
بادبانهایم رها
گیسوانم رها
رگهایم ، باز باز
رودهایم ، تمام سدها را  در هم می شکنند
در برابر گردبادم
هراسان و متعجب نایست
من زنم
زنی که هیچ مرزی را بر نمی تابد

سعاد الصباح
مترجم : وحید امیری

در قهوه خانه ساحلی می‌نشینم

در قهوه خانه ساحلی می‌نشینم
و به کشتی‌هایی خیره می‌شوم
که در بی‌نهایت ‌زاده می‌شوند
و ترا می‌بینم که
از قاره روبه رو می‌آیی
و بر روی آب ، شتابان
گام برمی داری
تا با من قهوه بنوشی
همچنان که عادت ما بود
پیش از آنکه بمیری
چیزی میان ما دگرگون نشده است
اما من بر آن شده ام تا
دیدار پنهانی مان را حفظ کنم
هر چند که مردمان پیرامون من
می پندارند که
آنکه مرد
دیگر باز نمی‌گردد

غاده السمان

من همیشه حرفهایم اشکهایی بود

من همیشه حرفهایم اشکهایی بود
که بهانه ی بغض تو بود
نمی توانستم سخنی بگویم
پشت این روزهای تنهایی
تو مرا یاد زن بودنم انداختی
ومن را با عشق خود به آسمانی بردی
که ابرها احاطه اش کرده بودند برای باریدن
نه من باریدم  نه تو
زیرا که ما حرفهایمان را همیشه  باریده بودیم
به من  مرد بودنت را  اثبات کن
من که زن بودنم را هرشب به تو هدیه داده بودم
به من سقفی نشان بده
من که همیشه خودم را سایبان تو کرده بودم

غادة السمان
مترجم : بابک شاکر

عشق کودتایی ست

عشق
کودتایی ست
در کیمیای تن
و شورشی ست شجاع
بر نظم اشیاء
و شوق تو
عادت خطرناکی ست
که نمی دانم چگونه از دست آن
نجات پیدا کنم
و عشق تو
گناه بزرگی ست
که آرزو می کنم
هیچ گاه " بخشیده " نشود

سعاد الصباح

وقتی که با تو به رقص برمی خیزم

وقتی که با تو به رقص برمی خیزم
پاهایم سنبله های گندم می شوند
و گیسوانم
طولانی ترین رودخانه ی جهان

سعاد الصباح

تصمیم گرفتم با تو بمانم

برای خروج از هتل آماده می شدم
ناگهان دیدم
در آینه کوچکم و در کیف دستی ام
پنهان گشته ای
مکان وعده ام را فراموش کردم
زمان وعده ام را فراموش کردم
و فراموش کردم با چه کسی وعده ای داشتم
پس تصمیم گرفتم با تو بمانم

سعاد الصباح