خدا فقط تو را زیبا خلق کرده است

به افتادن موهایت روی شانه ها سوگند
به این خط وخال
این همه صدای گوشنواز
تمام مقدسات عالم را گواه می گیرم
خدا فقط تو را زیبا خلق کرده است
کمی ازچشمان بهشت را
کمی ازلبهای ملکوت را
کمی از دستان طوبا را هم که گذاشته باشد
آفریده ای در حد تو خلق کرده است
آفریده ای که سزاواربشر نیست

هفتاد سال عبادت می خواهد رسیدن به لبهایش
من که فقط کشته چشمهایش هستم
به چشمهایش که سوگند
به لبهایش دخیل
به گیسوانش مرادی اگر بدهد

جورج جرداق
مترجم : بابک شاکر

عاشقانه مردن تولدی دگر است

راضی ام اگر عاشقانه بمیرم
 راضی ام که من با عشق زاده می شوم
و با عشق می میرم
به آن پناه می برم
و جز آن راهی برای رهانیدن نمی شناسم
راضی ام که عاشقانه مردن
تولدی دگر است
عاشقانه مردن تولدی دگر است

ندی انسی الحاج
مترجم : محبوبه افشاری

چشمانت آفتاب سوزانی ست

چشمانت آفتاب سوزانی ست
که تمام وجودم را می سوزاند
تو نمی دانی یک زن عاشق
مانند چوبهای نازک وخشک است
که زودتر می سوزد
وخاکستر می شود
تو نمی دانی یک زن عاشق
آتشفشان خروشانی ست درون اقیانوس
جهنمی رقصان روی باغ های بهشت
یک زن عاشق می تواند گناهان تو را ببخشد
برهنه ات کند
ولی رستگارت کند
یک زن عاشق
وهم نیست
خیال نیست
تو را خوب می شناسد اما
تو او را نخواهی شناخت

جمانة حداد
ترجمه بابک شاکر

مقدس تر از شعرم کلمه ای نیست

آموخته ام ازهیچکس انتظاری نداشته باشم
از مادرم مادری
ازپدرم پدری
و ازخداوندیکتا خدایی
آموخته ام فقط عاشق باشم
و از هیچ کس انتظاری نداشته باشم
از معشوقه ام عاشقی
از دستانش لمس تنم
از لبانش بوسه های آتشین
آموخته ام زندگی کنم
و از هیچ چیز انتظاری نداشته باشم
از لبخندهایت زندگی
از نفسهایت حیات
از مرگ مردن را حتی انتظارندارم
من یاد گرفتم خودم را خدایی کنم
مادر خودم باشم
پدر خویشتنم باشم
شعر هایم را روی آسمان بنویسم
چرا که هیچ کلماتی مقدس تر از آن نیافتم

ماری القصیفی شاعر لبنانی 
مترجم : بابک شاکر

تاثیر مرگ

روزی گفتیم
‎فقط مرگ می تواند
ما را از یکدیگر جدا کند
مرگ دیر کرد
و ما از یکدیگر جدا شدیم

محمود درویش
مترجم : اسما ء خواجه زاده

همه چیز آرام بود

همه چیز آرام بود
آرزوهایم آرام
آسمانم آرام
دلتنگی هایم آرام
عاشقی هایم آرام
تنها دغدغه ام باران بود
تا اینکه کسی پرنده ای زد
بالهایش را خونین کرد
وبر زمین افتاد
آن پرنده به آسمان چرخید
نفرین کرد
همه چیز برآشفت
آرزوهایم سوخت
آسمان خون بارید
دلتنگی هایم به خیابانها رسید
عاشقی از سرم پرید
تنها دغدغه ام مردن شد
این سزای صیدپرنده ای بود که خدا داشت

قمر صبری الجاسم شاعر سوری
مترجم : بابک شاکر

همه چیز رو به پایان است

همه چیز رو به پایان است
عشق و آرزوها
همه چیز رو به پایان است
رنجها و روزها
راه کوتاه را، جاده را میپیماییم
جاده ای  که به انتها میرسد

مرا ببر عشق من
حالا که دنیا رو به نابودی است، بشتاب
خواهش میکنم مرا ببر و در این شب ِ غربت زده مرا گم  نکن
مرا که در استانه ی در ایستاده ام
عشق من ، بشتاب
مرا در قلبت پنهان کن
و در مه تنها رهایم مکن

همه چیز رو به پایان است
شب زنده داری و عیدها
و سفر صدا می کند از دوردستها
پاییز رو به پایان است و ما در پاییز یم
و مه ، پیاده رو را پوشانده

همه چیز رو به پایان است
چهره ی اشنای دوستان
همه چیز رو به پایان است
خنده های یاران
عید هم رو به پایان است
و در این عید
من تنها هستم
و تو دور هستی عشق من

ماجده الرومی
مترجم : هناء پورعلی

مرا باور کن ای مرد

مرا باور کن ای مرد
تنها مسیح نبود که مرده ها را زنده می کرد
بارها دیده ام با بوسه ای
تو را به این جهان آورده ام

سهام الشعشاع
مترجم : بابک شاکر

من به بتی ایمان آورده ام

من به بتی ایمان آورده ام
که چشمانش شبیه توست
پدرانت می گفتند او خالق توست
مادرانت نذر پاهایش می کردند
ومن
به سنت قبیله ام
قربانی ات می شوم

آدونیس
مترجم : بابک شاکر

الا یا ایها العشق

الا یا ایها العشق
گلویم خشک شده
دهانم بسته مانده
خونم را بریز
وازخونم شرابی سرخ فراهم کن
وتمام گلهای عالم را سیراب کن

الا یا ایهاالعشق
به داد من برس
آواره گشته ام در بیابان های جهان
همراه قافله های حجاز سرگردانم
می خواهم به طواف خانه تو بیایم
به داد من برس

الا یا ایهاالعشق
قبیله ام را فدای تو کردم
ایمانم را به بتهای تو دادم
روبروی شلاق های خدا ی خودم ایستادم
به دادم برس
الایا ایهالعشق

ربیعة جلطی
مترجم : بابک شاکر

شب وروز برای شکنجه من آفریده شد

شب و روز برای شکنجه من آفریده شد
شب را درخیال توسر می کنم
درخیال گیسوانت ، گرد ماه
درخیال خلوت تو ، با ستاره ها
در خیال امتداد ابروهایت ، تا انتهای هستی
و درهمین خیال شکنجه می شوم
من با خیال تو زجر می کشم
می سوزم و به هوا می روم
گرد ماه می چرخم
خلوتت را با ستاره ها بهم می زنم
و در امتداد هستی محو می شوم
این سرنوشت محتوم من است

سامی الذیبی
مترجم : بابک شاکر

و تو خدایی می کنی

ای خدا تمام بندگانت را به من بده
و چشمانت را ببند
می خواهم سرنوشت عاشقی ها را رقم بزنم
همه را کنار هم بگذارم
همه را بهم برسانم
سفر را حذف کنم
دوری را محو
شعر را می خواهم آزاد کنم
استعاره و کنایه و کلمه را تمام کنم
به تن زن شیر بریزم و عسل
به تن مرد جوی های روان
این را به آن بریزم
آن را درونش بازی دهم
تو فقط چشمانت را ببند
و همه را به من واگذار کن
آغوش را سوگند می کنم
هم آغوشی را عبادت
و تو خدایی می کنی
بر جهانی پر از عاشقان رسیده

رنا التونسی شاعر مصری
مترجم : بابک شاکر

قلب تو

قلب تو
سرزمین من است
خانواده ی من است‎
ملت من است
قلب تو
قلب من است

سمیح القاسم شاعر فلسطینی
ترجمه : موسی بیدج

در جستجوی عشق

چقدر در سکوت شب و در تاریکی
به گذشته و رؤیاهایش بازگشتم
و به جستجوی عشقم در میان آوارها برآمدم
ولی جز دردهایش
هیچ نبود تا سیرابم کند

نازک الملائکه
مترجم : سمانه رضایی

من شراره های عشق توام


مینویسم ، پاک میکنم
مینویسم ، پاک میکنم
پاک میکنم ، پاک میکنم

چگونه پاک کنم
قطره اشکی را
که عاشقانه نگاشته ام
و بر گونه ی لحظاتم جاری میشود ؟
اشکهایت را
از گونه هایم پاک خواهم کرد
و قلب تشنه ی تو را
بوسه باران خواهم نمود

من و تو
در برابر قاضی عشق
خواهیم ایستاد
تا برایمان
زیباترین تن پوش را مهیا کند
از حریری که
درختان و گلها بر تن خواهند نمود

و ما
خواهیم رقصید
خواهیم گریست
تا آن لحظه که
به ترانه ای عاشقانه مبدل شویم
بر لبهای عاشقان
با من یکی شو
من شراره های عشق توام

چگونه میخواهی خاموشم نمایی ؟
حال آنکه من
در سینه ات جای دارم
چگونه میخواهی پنهانم کنی ؟
من در لبخندت
چون الماسی می درخشم
چگونه مرا کنار میزنی ؟
من که
آوای ضربان قلب توام
چگونه ؟

ماجده العراقی
ترجمه : سارا عبدی

بهانه آوردم

هی خواستم فراموشت کنم نشد
هربار کم آوردم پیش چشمهایت
هرباراز لب هایت فریب خوردم
هربار برایت بهانه آوردم
وهی بهانه آوردم ، بهانه
می دانم این ها همه بی فایده اند
اما من
باز نخواهم گشت
سرزنشت نمی کنم که  فریبم دادی
خودم را رها کردم تا فریبم دهی
ابلهم ، ابلهی بزرگ
ببین که عشقت چه کرد

حنان حسنی
مترجم: بی بی سمانه رضایی

قلب من و تو

قلب من و تو
سرشار از عشق و اشتیاق است
ولی آن را پنهان می‌سازیم
هر گاه
چشمان من از عشق با تو گفتند
با فراق آن‌ها را مجازات می‌کنم

نازک الملائکه شاعر عراقی

تا زنده ام رهایم نکن

تن پوشی ندارم به غیر ازدستهایت
تمام تنم را بپوشان
رهایم نکن
این عریانی بدون دستهای تو حرام است
معصیتی ست که مجازاتش مرگ است
تمام تنم را بپوشان
موهایم
تنم
پاهایم
نمی خواهم چشمان نامحرمی تنم را ببیند
خودت را درون من بیانداز
به اندامم در آمیز
تا زنده ام رهایم نکن
تن پوشی ندارم
این عریانی معصیتی ست که مجازاتش مرگ است 

جماته حداد
مترجم : بابک شاکر

اقرار می کنم

می توانم اقرار کنم که حالم خوب نیست
وتنها نداشتن تو خانه ام را خراب کرده است
به نداشتن تو فکر کرده ام
با تمام فلسفه های جهان
اما چیزی برای آرام شدنم نیافتم
جای من درون جهان  اضافه بود
امروز
درست همین جا اقرار می کنم
وقتی عاشق تو بودم
حواست به روبرو نبود
نشسته بودی ستاره های نورانی را رصد می کردی
گاهی با حلقه های گیسویت
وگاهی با عاقبت من بازی می کردی
تو عاشق خودت بودی
مثل تمام چیزهایی که عاشقش بودی

نجوان درویش
مترجم : بابک شاکر

جادوی یک زن


به راه دیگری رفته ای
از من دور شده ای
هی مرد
هنوز جادوی یک زن را ندیده ای
به سنگ سوگند
به جگر پاره پاره ام
به چشمان اشک ریخته ام
چنان راهت را به سمت خودم بکشم
چنان زمان را متوقف کنم
که هیچ زمانی چنین سِحری ندیده باشند
هی مرد
بازخواهی گشت
وعاشق خواهی شد
وبه من ایمان خواهی آورد
زیرا که جادوی من حکم اعجاز دارد

فاطمه معروفی شاعر فلسطینی
مترجم: بابک شاکر