ترس عاشقانه

به تمامِ دستهایی که
عاشقانه به سمتم آمدند
گفتم نه
از ترسِ از دست دادنِ کسی که
دوست داشتمَش
ولی هرگز نداشتمَش

فرید صارمى

الان دقیقا کیستم ؟

هر چه بیشتر فکر میکنم
کمتر به یاد می آورم خودم را
پیش از عاشقت بودن
الان دقیقا کیستم ؟
ته مانده ای از خودم
یا تمام تو ؟

یغما گلرویی

زن ها کسی را می خواهند که درک شان کند

زن ها گـاهی تمامی دنیایشان را
میان چاردیـواری آغوش یک مرد جستجو می کنند
زنی که خنده ها و گریه هایش
نـاز و بهانه هایش
همه و همه
تنها آغوش خالص مردانه ات را می خواهد
که مبادا برای لحظه ای
دست از مردانگی ات برداری
زن ها گاهی دلتنگی هایشان را
بی صدا فریاد می زنند
که اگر دلتنگی هایشان
درمان نشود
زندگی هرچقدر هم روز های بهاری را
به رخِ روزهایشان بکشد
باز هم انگار همه چیز برایشان
بی روح و بی رنگ است
خوش نباشد اگر دلشان
خنده ها یشان هرچقدر هم
گوش فلک را کر کند
باز از دلشان تنها
صدایِ بغضِ جامانده ی بیخِ گلو می آید
زن ها
کسی را می خواهند
که درک شان کند
که فهمیده شوند
همـدِل و همدمی می خواهند
که برایش بگویند
تو 
مردانه پایِ مرادنگی ات
پایِ من زندگی ات بمان
من
همـه ی زنانگی ام را پایِ تو
پای
دنیایمان خواهم داد

عادل دانتیسم

این پاییز فقط من و تو را کم داشت

این پاییز
فقط من و تو را کم داشت
زیر یک باران
که من تو را نفس بکشم
و تو مرا درجیب هایت پنهان کنى
قبل از دیدار اتفاقى تو
قبل از سلام بى قرار من
تمام قرارها اتفاقى بود
و حالا
تک تک برگ هاى زرد
پاییز را ورق مى زنند
تا شاید آن لحظه هاى بى هوا
دوباره به یادش بیاورد
که چقدر
من و تو را کم داشت

نیلوفر لارى پور

خودم را به فروش گذاشته ام

خودم را به فروش گذاشته ام
چوب حراج زده ام به رویاهایم
کسی بیاید مرا بخرد
برنگرداند
رودخانه ای درسرم دارم
پرازقرل آلای دیوانه
خوابهایی
که خواب شان را حتی کسی ندیده
درخت انگوری درسینه دارم
مست
سرازشانه هایم درآورده
دختران همسایه ازانگورهایش می چینند
چندتاکلمه دارم
که بیشترشان دوستت دارم است
چند شعر
که هنوزجایی نخوانده ام
وچتری که هیچ بارانی بغلش نکرده
درسرم رویاهای زیادی دارم
اتاقی کوچک
ویک تنهایی بزرگ
آنقدربزرگ
که همه ی اینهارادرخودگم کرده است

جلیل صفر بیگی

حرامم باد

حرامم باشد
اگر با داشتن عشقی چون تو
اگر بعد از دل بستن به تو
چشمانم جای دیگر چرخیده باشد
دلم حوالی دلی دیگر دل دل کرده باشد
قلبم تپش هایش برای غیر تو بوده باشد
ذهنم کسی غیر تو را مرور کرده باشد

حرامم باشد
یادت نرود
من از سر عشق با توام
آخر تو نمیدانی
آدم یکی مانند تو را داشته باشد
دیگر حواسش جای دیگری نمیرود

سیما امیرخانی

تاثیر عشق

نمیدانم کدامین معشوق
بهار را به عشقش
پاییزی کرد
اما خوب میدانم
پاییز مرا
عشقت همچنان بهاری می کند

وحید خانمحمدی ( یاور )

نامه ی عاشقانه

دختری به زیبایی و لطافت تو
در تمامی عمرم هرگز ندیده ام

چشمهایی مانند چشمهای عاشقانه تو ندیده ام
لبخندی مانند لبخند تو ندیده ام

زیبا رویی همانند تو وجود ندارد
گیسوانت مانند شاخه های اندوهگین بید مجنون است

لبانت لطیف به شیرینی شهد عسل است
چشمانت مانند ستارگان می درخشد

در اعماق وجودم عشق مانند نوری است در آسمان
قامت تو به زیبایی چنار است

قلب لطیف تو چون چشمه ی عشق است
احساس تو مانند کبوتری سفید است

عشق تو چون خورشید نورانی است
تو گل سرخ عشق من هستی

و من بلبل خوش آوای عشق تو هستم
تو چشمه ی امید بخش زندگی من هستی

ای عشق گرانبهای من
تو همواره زندکی بخش من هستی

با پرتو گرم پر مهر تو
با رنگهای شاد و درخشنده
روح مرا روشنایی می بخشی

در رویا های خودم همیشه در جستجوی تو هستم
تصویر جاودانه ی تو را در وجودم می بینم

عشق تو ، وجودم را به آتش کشیده است
تویی آن نور و روشنایی جاودانه ی عشق من

لوریس چکناوریان

من باید زنده بمانم

من باید زنده بمانم
تا به همه نشان دهم
امید ، معجزه ی بزرگی ست
عشق می آورد ، زندگی می بخشد


من باید زنده بمانم

تا طلسمِ این غم هایِ لعنتی را بشکنم
و به تمام دنیا بگویم

باید زنده ماند و زندگی کرد


برایِ حسِ خوب شادی های ندیده ام

آرزوهای محالِ بدست نیاورده ام
برای زخم های این تنِ رنجور

من باید زنده بمانم


آسمانِ دل ما هم روشن خواهد شد

هر دردی تاریکی دارد
و هر تاریکی غروبی
برای طلوع دوباره زندگی
من باید زنده بمانم

حاتمه ابراهیم زاده

به خاطر پاییز نیست

این برگ‌های زرد
به خاطر پاییز نیست
که از شاخه می‌افتند
قرار است تو از این کوچه بگذری
و آن‌ها
پیشی می‌گیرند از یکدیگر
برای فرش کردن مسیرت

گنجشک‌ها
از روی عادت نمی‌خوانند
سرودی دسته‌جمعی را تمرین می‌کنند
برای خوش‌آمد گفتن
به تو

باران برای تو می‌بارد
و رنگین‌کمان  ایستاده بر پنجه‌ی پاهایش
سرک کشیده از پسِ کوه
تا رسیدن تو را تماشا کند

زمین و عقربه‌ی ساعت‌ها
برای تو می‌گردند
و من
به دورِ تو

یغما گلرویی

همه تو را می بینند

مادرت تو را می بیند
خواهرت
پدرت
مردم غریبه
هزار نفر تو را می بینند
همه تو را می بینند

آن وقت
من که دوستت دارم
من که از همه بیشتر دوستت دارم
تنهایم

علیرضا روشن

کاش می شد

کاش می شد صدایت را بوسید
نگاهت را در آغوش گرفت
عطرت را به تن کرد
کاش می شد در زلفت طوفان شد
در چشمانت باران شد
کاش می شد با هر قدمت هم سفر شد
غبار نشسته بر جامه ات شد
کاش می شد مقصود نگاهت شد
کاش می شد همه ی آنچه شد که با تو زیبا میشود

سعید آزادمهر

عاشقی در پاییز

دوست ندارم
در فصل دیگری عاشق شوم
پاییزحال وهوای دیگری دارد
پر از شعرهای عاشقانه است
حتی دلتنگی هایش شیرین تر است
با بوی زردترین برگ هایش
می شود زندگی کرد
عاشقی در پاییز شعری ست همیشه شنیدنی

مژگان بوربور

مرا ترجیح بده

مرا ترجیح بده
به قدم زدن و غرق شدن در موسیقی
به خندیدن
رقصیدن
مرا ترجیح بده به این کتاب ها
به داستان ها
به نشستن و از باران گفتن
مرا ترجیح بده
به لذت استشمام عطر اقاقی ها
به تماشای غروب
به بافتن رویا
مرا ترجیح بده به زندگی
به خواب به مهتاب
مرا به همه ی دنیا ترجیح بده
من ارزشش را دارم
تنها منم که تو را بدون مرز
بدون حد
بدون قانون دوست دارم
مرا ترجیح بده به خواندن همین جملات

حامد نیازی

تو ریشه کرده ای در من

برای رها کردنت دیر است
تو ریشه کرده ای در من
مثل دانه ای
بر دلِ خاک
مثل کوهی بر بستر زمین
مثل ابری بر فراز آسمان
دیگر نمیتوانم رهایت کنم
حتی اگر
گوشه ای از قلبم
برای همیشه خالی بماند

نازنین عابدین پور

تو بمان

تو بمان بانو
تو منشاء مهری
تو معنی کامل عشقی
تو در عین ظرافت
همه لطفی و لطافت
و تو ای آیه نجابت
تو خودِ صبری و صداقت

گرچه تاریخ با تو نساخت
گرچه زنده به گورت می کردند
گاه سنگسار شدی وُ
نیم بهاست ارزش خونت
درد زایش تو کشیدی و از فرزند
همه جا
نام پدر پرسیدند

تو بمان
تو بمان و چراغت را بیفروز اینجا
و بدان
که تو خودِ نوری
و دنیا بی تو
جایی تنگ و بسی تاریک است
که دنیا بی تو
غمکده ای خاموش است
تو بمان بانو
تو بمان

ماندانا پیرزاده

جوجه تیغی دلم

قلب تو کبوتر است
بال هایت از نسیم
قلب من سیاه و سخت
قلب من شبیه
بگذریم

دور قلب من کشیده اند
یک ردیف سیم خاردار
پس تو احتیاط کن
جلو نیا ، برو کنار

توی این جهان گُنده ، هیچ کس
با دلم رفیق نیست
فکر می کنی
چاره ی دلی که جوجه تیغی است
چیست ؟

مثل یک گلوله جمع می شود
جوجه تیغی دلم
نیش می زند به روح نازکم
تیغ های تیز مشکلم

راستی تو جوجه تیغی دل مرا
توی قلب خود راه می دهی ؟
او گرسنه است و گمشده
تو به او پناه می دهی ؟

باورت نمی شود ولی
جوجه تیغی دلم
زود رام می شود
تو فقط سلام کن
تیغ های تند و تیز او
با سلام تو
تمام می شود

عرفان نظرآهاری

خداحافظ

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
 
خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
 
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
 
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
 
خداحافظ ، تو ای بانوی شب های غزل خوانی
خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
 
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی
 
مصطفی تقوی

کمی رعایت نکن

کمی رعایت نکن
کمی بی ادب
کمی جسور
ناگهان تر از ناگهان
نیمه شب‌ها زنگ بزن

چیزی بپرس
حرفی بزن
کاری کن که من به دنیا
جواب پس بدهم
کاری کن به گریه بیفتم

که گریه ، شفای دل است


کمی رعایت نکن

نیمه شب‌ها شماره بگیر
مرا بیدار کن
جهان را بیدار کن

چیستا یثربی

دوستم بدار

دوستم بدار
نه با تبسمی عاشقانه و هدیه ای به رسم تولد
نه با نوشتن نامم در خاطراتت
و نه با ترسیم تصویرم بر دیوار اتاقت
 
دوستم بدار
نه در نوازش نغمه ی گیتارم
و نه در غزل های بیقراری که بر دلم ، ذوقِ گفتن است
 
دوستم بدار
همانگونه که هستم

جلیل صفربیگی