-
باورت بشود یا نه
یکشنبه 26 آبان 1392 11:06
باورت بشود یا نه روزی می رسد که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد برای نگاه کردنم ، خندیدنم و حتـــی اذیت کردنم برای تمام لحظاتى که در کنارم داشتی روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود می دانم روزی که نباشم هیچکس تکرار من نخواهد شد بهومیل هرابال ترجمه : پرویز دوایی
-
شعرهای من چشم دارند
یکشنبه 26 آبان 1392 11:03
شعرهای من چشم دارند حتی چشم های شعرم را که می بندم تو بر کلماتم راه می افتی و می رقصی خواب هم که باشم صدای تق تق کفش هات در سرسرای خوابم می پیچد کور که نیستم گل قشنگم آمدنت را تماشا می کنم و این لبخند برای توست عباس معروفی
-
احساس می کنم
یکشنبه 26 آبان 1392 11:01
احساس می کنم جنگل به طرف شهر می آید احساس می کنم نسیم در جانم می وزد احساس می کنم می شود در رودخانه آسفالت پارو زد و قایق راند همه این احساس ها را عشق تو به من بخشیده است رسول یونان
-
می ترسم از عشق
یکشنبه 26 آبان 1392 10:58
می ترسم از عشق از عشق میترسم این شعرهای عاشقانه که مینویسم سوت زدنِ کودک است در تاریکی شهاب مقربین
-
به تو اندیشیدن سکوت من است
یکشنبه 26 آبان 1392 10:55
به تو اندیشیدن سکوت من است عزیزترین ، طولانی ترین و طوفانی ترین سکوت تو درونم هستی ، همیــــــــــــشه همچون قلبی که ندیده ام همچون قلبی که به درد می آورد همچون زخمی که زندگی می بخشد روبرو دسنوس
-
به رویاهایت زیاد نزدیک نشو
شنبه 25 آبان 1392 19:26
به رویاهایت زیاد نزدیک نشو همچو دود می مانند شاید پراکننده شوند خطرناکند شاید همیشگی شوند آیا در چشمان رویاهایت نگریسته ای بیمارند چیزی در نمی یابند خودخواهند تنها به خود می اندیشند به رویاهایت زیاد نزدیک مشو غیر واقعی اند باید بروند دیوانگی اند می خواهند بمانند ادیت سودرگران
-
بی تو من می میرم
شنبه 25 آبان 1392 19:22
من دستهایم را زیر شال بهم فشردم و فکر کردم چرا امروز رنگ پریده است ؟ غم و اندوه من قلب او را آکنده رنگ از رخسارش برچیده آن لحظه فراموش ناشدنی است آن لحظه همیشه در ذهنم پایدار است بدون حرفی ادای کلمه ای با قدمهای سنگین از در بیرون رفت ومن بسرعت باد از پله ها به پایین دویدم تا نزدیک در به او رسیدم نفس در سینه ام باز می...
-
نقاش که او صورت ارژنگ نگارد
شنبه 25 آبان 1392 19:19
نقاش که او صورت ارژنگ نگارد کی چهره ی گلچهر چو او رنگ نگارد فرهاد چو از صورت شیرین نشکیبد صد نقش برانگیزد و بر سنگ نگارد صورتگر چین نقش نبندم که نگاری چون آن صنم سنگدل شنگ نگارد حنا مگر امروز درین مرحله تنگست کو پنجه بخون من دلتنگ نگارد نقاش بصورتگری ار موی شکافد صورت نتوان بست کزین رنگ نگارد چنگی همه از پرده ی عشاق...
-
لبانت به ظرافت شعر
شنبه 25 آبان 1392 17:41
لبانت به ظرافت شعر شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند که جاندار غار نشین از آن سود می جوید تا به صورت انسان دراید و گونه هایت با دو شیار مّورب که غرور ترا هدایت می کنند و سرنوشت مرا که شب را تحمل کرده ام بی آن که به انتظار صبح مسلح بوده باشم، و بکارتی سر بلند را از روسپیخانه های داد و ستد سر به مهر باز...
-
کاش می دیدم چیست
دوشنبه 20 آبان 1392 12:04
کاش می دیدم چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است آه وقتی که تو لبخند نگاهت را می تابانی بال مژگان بلندت را می خوابانی آه وقتی که توچشمانت آن جام لبالب از جاندارو را سوی این شتنه جان سوخته می گردانی موج موسیقی عشق از دلم می گذرد روح گلرنگ شراب در تنم می گردد دست ویرانگر شوق پرپرم می کند ای غنچه رنگین پر پر من در...
-
قلب من و چشم تو
دوشنبه 20 آبان 1392 11:59
هر روز می پرسی که : آیا دوستم داری ؟ من جای پاسخ بر نگاهت خیره می مانم تو در نگاه من ، چه می خوانی ، نمی دانم اما به جای من ، تو پاسخ می دهی : آری ما هر دو می دانیم چشم و زبان ، پنهان و پیدا ، رازگویانند وآنها که دل به یکدیگر دارند حرف ضمیر دوست را ناگفته می دانند ننوشته می خوانند من « دوست دارم» را پیوسته در چشم تو...
-
ای عشق ، ای ترنم نامت ترانهها
دوشنبه 20 آبان 1392 10:52
ای عشق ، ای ترنم نامت ترانهها معشوق آشنای همه عاشقانهها ای معنی جمال به هر صورتی که هست مضمون و محتوای تمام ترانهها با هر نسیم، دست تکان میدهد گلی هر نامهای ز نام تو دارد نشانهها هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت : گل با شکوفه ، خوشهی گندم به دانهها شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز دریا به موج و موج به...
-
دوستت دارم
چهارشنبه 15 آبان 1392 19:16
تمامِ آن چیزی که دربارهی تو در سرم هست دهها کتاب میشود اما تمام چیزی که در دلم هست فقط دو کلمه است دوستت دارم ویکتور هوگو
-
تقصیر تو نیست
چهارشنبه 15 آبان 1392 19:14
تقصیر تو نیست هرچه هست زیر سر پاییز است که به نسیمی عقل را می رباید تا دل بی اگر و امایی تنگ تو شود آ . کلوناریس ، شاعر یونانی ترجمه : احمد پوری
-
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
چهارشنبه 15 آبان 1392 19:08
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد کو حریفی کش سر مست که پیش کرمش عاشق سوخته دل نام تمنـا ببرد در خیال اینهمه لعبت بهوس میبازم بو که صاحب نظـری نام تماشا ببرد باغبانا ز خزان بیخبرت می بینم آه از آنروز که بادت گل رعنا ببرد رهزن دهر نخفـتست مشو ایمن ازو اگر امروز نبردست که فردا ببرد علم و...
-
امشب برای اولین بار نمی دانم
چهارشنبه 15 آبان 1392 19:05
امشب برای اولین بار نمی دانم کدام یک بهتر است بینایی یا نابینایی ؟ فهمیدن یا نفهمیدن ؟ امشب نمی دانم برای کدام یکیمان سختتر است تویی که یک عمر برایم همچون بُتی بودی و به حادثه ای در من در هم شکستی یا منی که یک عمر پرستیدمت و به حادثه ای تمام رویاهایم پرپر شد ؟ کاش کور بودم کاش نمی فهمیدم مصطفی زاهدی
-
آخر ای دوست نخواهی پرسید
چهارشنبه 15 آبان 1392 19:01
آخر ای دوست نخواهی پرسید که دل از دوری رویت چه کشید سوخت در آتش و خاکستر شد وعده های تو به دادش نرسید داغ ماتم شد و بر سینه نشست اشک حسرت شد و بر خاک چکید آن همه عهد فراموشت شد چشم من روشن روی تو سپید جان به لب آمده در ظلمت غم کی به دادم رسی ای صبح امید آخر این عشق مرا خواهد کشت عاقبت داغ مرا خواهی دید دل پر درد...
-
کبوتر نماد صلح
چهارشنبه 15 آبان 1392 18:59
خوب گوش کنید بچه ها کبوتر نماد صلح است برای همین ما در اینجا یک عالم کبوتر داریم فقط یک چیز کم داریم و آن صلح است حالا کی می داند صلح کجاست ؟ شل سیلور استاین
-
دل را چو به عشق تو سپردم چه کنم ؟
چهارشنبه 15 آبان 1392 18:21
دل را چو به عشق تو سپردم چه کنم ؟ دل دادم و اندوه تو بردم چه کنم ؟ من زنده به عشق توام ای دوست ولیک از آرزوی روی تو مردم ، چه کنم ؟ سیف فرغانی
-
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
چهارشنبه 15 آبان 1392 12:05
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است آبی که بر آسود زمینش بخورد زود دریا شود آن رود که پیوسته روان است باشد که یکی هم به نشانی بنشیند بس تیر که در چله ی...
-
عشق تو چون درآید شور از جهان برآید
چهارشنبه 15 آبان 1392 10:57
عشق تو چون درآید شور از جهان برآید دلها در آتش افتد دود از میان برآید در آرزوی رویت بر آستان کویت هر دم هزار فریاد از عاشقان برآید تا تو سر اندر آری صد راز سر برآری تا تو ببر درآئی صد دل ز جان برآید خوی زمانه داری ممکن نشد که کس را یک سود در زمانه بیصد زیان برآید کارم بساز دانم بر تو سبک نشیند جانم مسوز دانی بر من...
-
ما با هم بسیار متفاوتیم
یکشنبه 12 آبان 1392 18:56
چه بسیار از خود می پرسم که چرا عاشق هم شدیم ما با هم بسیار متفاوتیم توانایی ها و کاستی های بسیار گوناگون داریم نگرش ما به چیزها با هم اختلاف فراوان دارد شخصیت ما بسیار متفاوت است و با وجود همه اینها عشق ما به هم روز به روز بیشتر می شود شاید تفاوت های ما بر هیجان عشق مان می افزاید و من می دانم که ما در کنار هم پر توان...
-
زخم های انسان
یکشنبه 12 آبان 1392 18:53
نمی توان سینه ای را شکافت و دید تا چه اندازه درد در انسان ته نشین شده است باید ضربه را خورد باید دور شد و رفت زخم های امسال اصابت دردهایی ست که دو سال پیش خورده ایم سیدمحمد مرکبیان
-
شهامت میخواهد
یکشنبه 12 آبان 1392 18:51
شهامت میخواهد دوست داشتن کسی که هیچوقت هیچ زمان سهم تو نخواهد شد ویسلاوا شیمبورسکا
-
من ژولیت هستم
یکشنبه 12 آبان 1392 18:48
من ژولیت هستم بیست و سه ساله یک بار طعم عشق را چشیده ام مزه تلخ قهوه سیاه می داد تپش قلبم را تند کرد بدن زنده ام را دیوانه حواسم را به هم ریخت و رفت من ژولیت هستم ایستاده در مهتابی با حسی از تعلیق ضجه می زنم که بازگرد ندا در می دهم که بازگرد لب هایم را می گزم خونشان را در می آورم و او بازنگشته است من ژولیت هستم هزار...
-
شاد کن جان من ، که غمگین است
یکشنبه 12 آبان 1392 18:46
شاد کن جان من ، که غمگین است رحم کن بر دلم ، که مسکین است روز اول که دیدمش گفتم آنکه روزم سیه کند این است روی بنمای ، تا نظاره کنم کارزوی من از جهان این است دل بیچاره را به وصل دمی شادمان کن ، که بیتو غمگین است بیرخت دین من همه کفر است با رخت کفر من همه دین است گه گهی یاد کن به دشنامم سخن تلخ از تو شیرین است دل به...
-
تصمیم گرفتم با تو بمانم
یکشنبه 12 آبان 1392 18:43
برای خروج از هتل آماده می شدم ناگهان دیدم در آینه کوچکم و در کیف دستی ام پنهان گشته ای مکان وعده ام را فراموش کردم زمان وعده ام را فراموش کردم و فراموش کردم با چه کسی وعده ای داشتم پس تصمیم گرفتم با تو بمانم سعاد الصباح
-
برای دیدن عشق
یکشنبه 12 آبان 1392 18:41
برای دیدن عشق باید چشم بر پنجره ی خانه ای بگذاریم که دهلیزی آنرا به نردبان و دریچه ای میرساند زیر سنگی پشت کوهی در بیابانی دراز عمران صلاحی
-
لب های مان دو بال کبوتر
یکشنبه 12 آبان 1392 18:38
لب های مان دو بال کبوتر باز می شود و بسته می شود باز می شود و بسته می شود دو بال کبوتر که در دو تن آشیانه دارد شب نقاب عمومی است شمس لنگرودی
-
هزار گل اگرم هست ، هر هزار تویی
یکشنبه 12 آبان 1392 18:35
هزار گل اگرم هست ، هر هزار تویی گل اند اگر همه اینان ، همه بهار تویی به گرد حسن تو هم ، این دویدگان نرسند پیاده اند حریفان و شهسوار تویی زلال چشمه ی جوشیده از دل سنگی الا که آینه ی صبح بی غبار تویی دلم هوای تو دارد ، هوای زمزمه ات بخوان که جاری آواز جویبار تویی به کار دوستی ات بی غشم ، بسنج مرا به سنگ خویش که عالی...