-
عشق کودتایی ست
سهشنبه 8 بهمن 1392 19:09
عشق کودتایی ست در کیمیای تن و شورشی ست شجاع بر نظم اشیاء و شوق تو عادت خطرناکی ست که نمی دانم چگونه از دست آن نجات پیدا کنم و عشق تو گناه بزرگی ست که آرزو می کنم هیچ گاه " بخشیده " نشود سعاد الصباح
-
ای پرنده زیبا
سهشنبه 8 بهمن 1392 19:05
ای پرنده زیبا زخم بالت را که میبستم عاشقت شدم نباید اینقدر بیرحمانه دور میشدی بی پر و بالم من آسمان به آسمان چگونه دنبالت بگردم ؟ ای پرنده زیبا اسیر زیباییات شدهام مرا به قفس انداخته ای رسول یونان
-
من چشم دارم
سهشنبه 8 بهمن 1392 18:56
من چشم دارم چرا که تو را میبینم گوش دارم چرا که تو را میشنوم و دهان چرا که تو را میبوسم آیا چشمها و گوشهای من است آنگاه که تو را نمیبینم نمیشنوم و آن دهان من است آنگاه که تو را نمیبوسم ؟ اریش فرید مترجم : آزاد عندلیبی
-
من عاقبت از اینجا خواهم رفت
سهشنبه 8 بهمن 1392 18:53
من عاقبت از اینجا خواهم رفت پروانه ای که با شب می رفت این فال را برای دلم دید دیری است مثل ستاره ها چمدانم را از شوق ماهیان و تنهایی خودم پر کرده ام ولی مهلت نمی دهند که مثل کبو تری در شرم صبح پر بگشایم با یک سبد ترانه و لبخند خود را به کاروان برسانم اما من عاقبت از اینجا خواهم رفت پروانه ای که با شب می رفت این فال را...
-
من با تو ام ای رفیق با تو
دوشنبه 30 دی 1392 18:10
من با تو ام ای رفیق با تو همراه تو پیش می نهم گام در شادی تو شریک هستم بر جام می تو می زنم جام من با تو ام ای رفیق با تو دیری ست که با تو عهد بستم همگام تو ام ، بکش به راهم همپای تو ام ، بگیر دستم پیوند گذشته های پر رنج اینسان به توام نموده نزدیک هم بند تو بوده ام زمانی در یک قفس سیاه و تاریک رنجی که تو برده ای ز...
-
من خواب دیده ام که کسی می آید
یکشنبه 22 دی 1392 19:47
من خواب دیده ام که کسی می آید من خواب یک ستاره ی قرمز دیده ام و پلک چشمم هی می پرد و کفشهایم هی جفت میشوند و کور شوم اگر دروغ بگویم من خواب آن ستاره ی قرمز را وقتی که خواب نبودم دیده ام کسی می آید کسی دیگر کسی بهتر کسی که مثل هیچ کس نیست مثل پدر نیست مثل انسی نیست مثل یحیی نیست مثل مادر نیست و مثل آن کسی ست که باید...
-
اگر یک نفر
یکشنبه 22 دی 1392 19:43
اگر یک نفر هر آنچه که از درونش برمی آید را بنویسد بی شک از درون او کسی رفته است ایلهان برک ترجمه : سیامک تقی زاده
-
تعداد صورت مسأله را تغییر نمی دهد
یکشنبه 22 دی 1392 19:41
تعداد صورت مسأله را تغییر نمی دهد حدس بزن چند بار گفته ایم و شنیده نشده ایم چند بار شنیده ایم و باورمان نشده است چند بار ؟ پدرم می گفت : پدر بزرگ ات ، دوستت دارم را یک بار هم به زبان نیاورد مادر بزرگ ات اما یک قرن با او عاشقی کرد محمدعلی بهمنی
-
گاهی خوابت را میبینم
یکشنبه 22 دی 1392 19:37
گاهی خوابت را میبینم بیصدا بیتصویر مثلِ ماهی در آبهای تاریک که لب میزند و معلوم نیست حبابها کلمهاند یا بوسههایی از دلتنگی توماس ترانسترومر
-
تو هم روزی پیر می شوی
یکشنبه 22 دی 1392 19:34
و تو هم روزی پیر می شوی اما من پیرتر از این نخواهم شد در لحظه ای از عمرم متوقف شدم منتظرم بیایی و از برابر من بگذری زیبا ، پیر شده آراسته به نوری که از تاریکی من دریغ کرده ای شمس لنگرودی
-
دقایقی در زندگی هست
یکشنبه 22 دی 1392 19:31
دقایقی در زندگی هست که دلت برای کسی آنقدر تنگ می شود که می خواهی او را از رویاهایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی بغلش کنی گابریل گارسیا مارکز
-
یک جنگجو که نجنگید
یکشنبه 22 دی 1392 19:24
با هر که دوست می شوم احساس می کنم آنقدر دوست بوده ایم که دیگر وقت خیانت است انبوه غم ، حریم و حرمت خود را از دست داده است دیریست هیچ کار ندارم مانند یک وزیر وقتی که هیچ کار نداری تو هیچ کاره ای من هیچ کاره ام ، یعنی که شاعرم گیرم از این کنایه هیچ نفهمی این روزها اینگونه ام فرهادواره ای که تیشه خود را گم کرده است آغاز...
-
گل یخ
یکشنبه 22 دی 1392 19:19
پشتگرمی به چه بودت که شکفتی ؟ گل یخ وندر آن عرصه که سرما کمرِ سرو شکست نازکانه تن خود را ننهفتی ، گل یخ سرکشی های تبارت را ، ای ریشه به خاک تو چه زیبا به زمستان ها گفتی ، گل یخ تا سر از سنگ برآوردی ، دلتنگ به شاخ از کلاغانِ سیه بال چه دیدی و شنفتی ؟ گل یخ آمدی ، عطر وفا آوردی همه افسانه ی بی برگ و بری ها را رُفتی ، گل...
-
من کوچه ی خلوتی را می خواهم
یکشنبه 22 دی 1392 19:15
همگان به جست و جوی خانه می گردند من کوچه ی خلوتی را می خواهم بی انتها برای رفتن بی واژه برای سرودن و آسمانی برای پرواز کردن عاشقانه اوج گرفتن رها شدن سید علی صالحی
-
چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود
یکشنبه 22 دی 1392 19:12
چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کردهای این چنین طراریت با من مسلم کی شود عهد کردی تا من دلخسته را مرهم کنی چون تو گویی یا کنی این عهد محکم کی شود چون مرا دلخستگی از آرزوی...
-
شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم
یکشنبه 22 دی 1392 19:08
شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم آه که تار و پود آن رفت به باد عاشقی جامه تقویی که من در همه عمر بافتم بر دل من زبس که جا تنگ شد از جدائیت بی تو به دست خویشتن سینهٔ خود شکافتم از تف آتش غمم صدره اگر چه تافتی آینهسان به هیچ سو رو ز تو برنتافتم یک ره از او نشد مرا کار دل حزین...
-
بیا قرار بگذاریم
یکشنبه 22 دی 1392 18:54
بیا قرار بگذاریم هر چند شنبه در خوابی خیالی جایی یک دلِ سیـر هم را ببینیم تو را سفید می نویسم که ازدحام تمام رنگ هاست و عاشقانه می خوانم عشقی که حاصل جمع تمام عاطفه هاست گل هاى یاس را شب ها میان بستر خود مى پراکنم آنگاه تا سپیده دم انگار با توام افشین صالحی
-
این نامه ی آخر است
دوشنبه 16 دی 1392 19:04
این نامه ی آخر است پس از آن نامه یی وجود نخواهد داشت این واپسین ابر پر باران خاکستری ست که بر تو می بارد پس از آن دیگر بارانی وجود نخواهد داشت این جام آخر شراب است بانو و دیگر نه از مستی خبری خواهد بود نه از شراب آخرین نامه ی جنون است این آخرین سیاه مشق کودکی دیگر نه ساده گی کودکی را به تماشا خواهی نشست نه شکوه جنون...
-
عشق را بی خیال
دوشنبه 16 دی 1392 18:59
عشق را بی خیال دوست دارم لابه لای موهای بلوندت بمیرم ریچارد براتیگان
-
من اگرچه دیو سنگی فرسوده ام
دوشنبه 16 دی 1392 18:56
من اگرچه دیو سنگ فرسوده ام در گذر گردبادهای ماسه تو اما آن شعبده باز بی رنگ و حجمی که از هفت لایه ی دیوار چین عبور می کنی تا پرتو گرمی از حس بر تاریکی های من بتابانی و برزبان سوخته ام شعرهای شبنمی فراخوانی من اگرچه دیو سنگی فرسوده ام در سینه چیزی دارم که از حرارت حضور تو یاقوت شده است این است که از پشت هفت کوه سیاه می...
-
شعر من صدای پای یک جزامی است
دوشنبه 16 دی 1392 18:46
من چون عاشقی چنگ به دست نیامدم تا در دل مردم رخنه کنم شعر من صدای پای یک جزامی است به شنیدن صدای آن ناله خواهیکرد و نفرین هرگز نه شهرتی خواستم نه ستایشی سی سال تمام در زیر بال نابودی زیستم آنا آخماتووا
-
اشتباههای من
دوشنبه 16 دی 1392 18:42
اشتباه اول من این بود که به تو اعتماد کردم اشتباه دوم من این بود که عاشقت شدم اشتباه سوم من این بود که فکر می کردم با تو خوشبخت می شم اشتباه بعدی من این بود که تو رو صد بار بخشیدم اشتباه هزارم من این بود که هیچ وقت خودم رو از پنجره پرت نکردم بیرون هنوز هم دارم اشتباه می کنم که با تو حرف می زنم مصطفی مستور
-
صافی انسان ساز
دوشنبه 16 دی 1392 18:40
ما در هیچ حال قلب هایمان خالی از غم نخواهد شد چرا که غم ودیعه یی ست طبیعی که ما را پاک نگه می دارد انسان های بی اندوه به معنای متعالی کلمه هرگز " انسان " نبوده اند و نخواهند بود از این صافی انسان ساز نترس نادر ابراهیمی
-
کلمات تو انسانند
دوشنبه 16 دی 1392 18:36
در ایـن دیـرگـاه در ایـن شـب پـایـیـزی از کلمـات تـو سـرشـارم ایـن کلمـات چون زمـان چون مـاده بـار دارنـد چون چشـم ، عریـان چون دسـت ، سنگیـن و چون ستـارگـان درخـشـان کلمـات تـو بـه مـن رسیـد آنهـا از دل و انـدیشـه و تـن تـوسـت کلمـات تـو ، تـو را بـه مـن آورد آنها ، مـادر آنها ، بـانـو آنها ، رفیـقنـد آنها ، محـروم...
-
این همه مستی ما مستی مستی دگرست
دوشنبه 16 دی 1392 18:33
این همه مستی ما مستی مستی دگرست وین همه هستی ما هستی هستی دگرست خیز و بیرون زد و عالم وطنی حاصل کن که برون از دو جهان جای نشستی دگرست گفتم از دست تو سرگشتهی عالم گشتم گفت این سر سبک امروز ز دستی دگرست تا صبا قلب سر زلف تو در چین بشکست هر زمان بر من دلخسته شکستی دگرست کس چو من مست نیفتاد ز خمخانهی عشق گر چه در هر طرف...
-
برف میبارید
یکشنبه 15 دی 1392 20:02
برف میبارید و ما آرام گاه تنها گاه با هم راه می رفتیم چه شکایت های غمگینی که میکردیم یا حکایتهای شیرینی که می گفتیم هیچ کس از ما نمیدانست کز کدامین لحظه شب کرده بود این باد برف اغاز هم نمی دانست کاین راه خم اندر خم بکجامان میکشاند باز برف میبارید و پیش از ما دیگرانی همچو ما خشنود و نا خشنود زیر این کجبار خامشبار از...
-
داغ تنهایی
یکشنبه 15 دی 1392 18:18
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم سوختم از آتش دل در میان موج اشک شوربختی...
-
دوست دارم که مرا در بر خود بنشانی
یکشنبه 15 دی 1392 10:51
دوست دارم که مرا در بر خود بنشانی شیشه را آن طرف دیگر خود بنشانی هرکه نزدیکتر از من بتو زو رشک برم شیشه را باید آنسوتر خود بنشانی زینطرف جام دهی زانطرفم بوس و لبم در میان لب جانپرور خود بنشانی چهره گلگون کنی از جام و ز رشک آتش را زار و افسرده به خاکستر خود بنشانی چون نسیم سحرم ده شبکی اذن دخول چند چون حلقه مرا بر در...
-
اکنون بیا با هم آرزو کنیم
یکشنبه 8 دی 1392 18:29
اگر عشق تنها اگر عشق طعم خود را دوباره در من منتشر کند بی بهاری که تو باشی حتی لحظه ای ادامه نخواهم داد منی که تا دست هایم را به اندوه فروختم آه عشق من اکنون مرا با بوسه هایت ترک کن و با گیسوانت تمامی درها را ببند برای دستانت گلی و برای احساس عاشقانه ات گندمی خواهم چید تنها ، فراموشم مکن اگر شبی گریان از خواب برخاستم...
-
دستم به تو نمیرسد
یکشنبه 8 دی 1392 18:25
دستم به تو نمیرسد حتی در شعرهایی که به دست خود می نویسم پس همچنان در ارتفاع دورترین استعاره ها بمان مبـــــاد که دست کسی به تو برسد کامران رسول زاده