-
می بویمت
جمعه 2 خرداد 1393 17:56
می بویمت چون لاله ای که در کنارم آتش گرفته است کنارم بنشین پهلو تهی مکن که فردا بی تکیه گاه درگذرم از تو شیون فومنی
-
با تو حرف میزنم
جمعه 2 خرداد 1393 17:53
با تو حرف میزنم از تو حرف میزنم از اعماق خویش میدانم که جوابی نخواهی داد چطور میتوانی جواب مرا بدهی وقتی بسیاری تو را صدا میکنند من تنها از تو اجازه میخواهم تا منتظر بمانم اینجا و اینکه برای من نشانهای بفرستی در اعماق من از خویش گونار اکلوف مترجم : محسن عمادی
-
من با تو یکدلم ، سخن و قول من یکیست
جمعه 2 خرداد 1393 17:42
من با تو یکدلم ، سخن و قول من یکیست اینست قول من که شنیدی ، سخن یکیست بگداختم چنان که ، اگر سر برم به جیب کس پی نمیبرد که ، درین پیرهن یکیست خواهم به صد هزار زبان ، وصف او کنم لیکن مقصرم ، که زبان در دهن یکیست ماه مرا به زهرهجبینان چه نسبتست ؟ ایشان چو انجمند و ماه انجمن یکیست صد بار از تو شوکت خوبان شکست...
-
به خوابم اگر نیایی به همه خواهم گفت
دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 12:33
به خوابم اگر نیایی به همه خواهم گفت خورشید را که روی زمین راه می رفت خواهم گفت : اقیانوسها را که به دست گرفته بودی و باچشمانت چگونه شب را روز می کردی برای داشتن تو اگر بخواهی خنجر به گلو می گیرم وعیدعشاق را رقم خواهم زد می خواهم خنجرت گلویم را پاره کند بی آنکه خدا دلش بسوزد برای داشتن تو پای پیاده خط استوا را خواهم...
-
من زنی هستم سزاوار تو
دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 12:29
حالا تو روبرویم نشسته ای به بزرگی روزهایی که به تو فکر می کردم تو مرد سرزمین عشقهای سختی معشوقه های تو تاب دیدارت را نداشتند برای رسیدن به تو باید احرام پوشید برای رسیدن به تو باید طواف کرد جهان را از استوای گرم وآتشین گذشت از قطب های سرد و یخزده بدنامی را به جان خرید چونان مریم مقدس و منزه شد برای رسیدن به تو هزار...
-
آیدا فسخ عزیمت جاودانه بود
دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 12:24
میان خورشیدهای همیشه زیبایی ی تو لنگری ست خورشیدی که از سپیده دم همه ستاره گان بی نیازم می کند نگاه ات شکست ستمگری ست نگاهی که عریانی ی روح مرا از مهر جامه یی کرد بدان سان که کنون ام شب بی روزن هرگز چنان نماید که کنایتی طنزآلود بوده است و چشمان ات با من گفتند که فردا روز دیگری ست آنک چشمانی که خمیرمایه ی مهر است وینک...
-
وقتی که تو این شعر را بخوانی
دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 12:21
وقتی که تو این شعر را بخوانی شاید من در شهر دیگری باشم شعری که از پاییزی تلخ و عشقی که به عبث می پیمود سخن می گفت شعری که در بادها می وزید و چنان اعلامیه های پخش نشده برتکه های کاغذ نوشته شده بودهمانند مسافری که به سفری دور و تنها آماده بود زیرا که مرگ قایقی سفید رنگ بود قایقی غرق شده که تمام دریاهای سیاه او را می...
-
با اینکه مست بودم
دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 12:17
با اینکه مست بودم با اینکه تمام شهر را رقصیده بودم بازهم با نوای تو شور گرفتم پرواز کردم و تمام عاشقان جهان را بیدار کردم کنار خدا ایستادم بالای بالا تمام قدیسان جهان را مست کردم مست چشمهای تو و رقصاندم و رقصیدم و باز بالا رفتم آنجا که خدا نبود و آنجا فقط تو بودی و من بودم ندیانسی الحاج شاعر لبنانی مترجم : بابک شاکر
-
مامورعذاب همیشگی
دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 12:14
ازخواب می ترسم ازبیداری ام بیزارم بین خواب وبیداری ام حیرانم این زیستن جهنمی ست وتومامورعذاب همیشگی کسی که عاشق می شود ازجهان رانده می شود نه خدا دارد نه مرگ نورس یکن شاعر سوری برگردان : بابک شاکر
-
برای همیشه نامت را به ما بگو
دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 12:10
به تو گفته بودیم گاهی برای ادامه ی روز های تو سکوت کردیم هر جا باران بارید ما در کنارت ایستاده ایم و برای مرگ و تاریکی که به دنبال تو بودند گلی پرتاب کردیم که تو را از یاد ببرند به تو گفته بودیم درختان در تنهایی می رویند و در باد نابود می شوند اکنون پیری ما را احاطه کرده است و مرگ آماده است هر لحظه ما را تصرف کند یک...
-
دستت را به من بده ، با من برقص
دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 10:35
دستت را به من بده ، با من برقص دستت را به من بده ، دوستم داشته باش چون گلی تنها خواهیم بود ما چون گلی تنها ، و دیگر هیچ یک ترانه را با هم می خوانیم با یک آهنگ با هم می رقصیم چون سبزه ها باد می لرزاند ما را چون سبزه ها و دیگر هیچ نام تو رزا ، نام من امید تنها نامت فراموش می شود چون ما رقصی خواهیم بود به روی تپه و دیگر...
-
تو که شاعری بگو عشق چیه ؟
دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 10:31
تو که شاعری بگو عشق چیه ؟ اگر سی سال پیش پرسیده بودی از هر آستینم برایت چند تعریف آماده و کامل که مو لای درزش نرود بیرون می کشیدم در این سن و سال اما فقط می توانم دستت را که هنوز بوی سیب می دهد بگیرم و بازگردانمت به صبح آفرینش از پروردگار بخواهم به جای خاک و گل و دنده ی گمشده من این بار قلم مو به دست بگیرد و تو را به...
-
کوی جانان از رقیبان پاک بودی کاشکی
دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 10:27
کوی جانان از رقیبان پاک بودی کاشکی این گلستان بیخس و خاشاک بودی کاشکی یار من پاک و به رویش غیر چون دارد نظر دیده او چون دل من پاک بودی کاشکی قصد قتلم دارد و اندیشه از مظلومیم یار در عاشق کشی بیباک بودی کاشکی تا به دامانش رسد دستم به امداد نسیم جسم من در رهگذارش خاک بودی کاشکی سینهام از تیر دلدوز تو چون دارد نشان...
-
چه سکوت زیبایی دارد امشب
دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 10:20
چه سکوت زیبایی دارد امشب به من دست بزن بگذار پیراهنم بریزد زیر پاهایت به من دست بزن بگزارخیس اشکهایت شود تنم از این باغ پر از انگور جامهای سرشار از شراب ناب یک جرعه بنوش شاید دراین دریای مست شناور شدی امشب چه سکوت آرامی دارد امشب ودستهای تو گرداگرد پشتم لمس می شود اززبانت غفلت نکن این آغوش بی رمز زبانت باز نمی شود...
-
با همین چشم ، همین دل
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 18:40
با همین چشم ، همین دل دلم دید و چشمم میگوید آن قدر که زیبایی رنگارنگ است ، هیچ چیز نیست زیرا همه چیز زیباست ، زیباست ، زیباست و هیچ چیز همه چیز نیست و با همین دل ، همین چشم چشمم دید ، دلم میگوید آن قد که زشتی گوناگون است ، هیچ چیز نیست زیرا همه چیز زشت است ، زشت است ، زشت است و هیچ چیز همه چیز نیست زیبا و زشت...
-
کوکب امید
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 18:40
ای صبح نودمیده، بناگوش کیستی؟ وی چشمه حیات لب نوش کیستی؟ از جلوهٔ تو سینه چو گل چاک شد مرا ای خرمن شکوفه ، بر و دوش کیستی؟ همچون هلال بهر تو آغوش من تهی است ای کوکب امید در آغوش کیستی؟ مهر منیر را نبود جامهٔ سیاه ای آفتاب حسن سیه پوش کیستی؟ امشب کمند زلف ترا تاب دیگری است ای فتنه در کمین دل و هوش کیستی؟ ما لاله سان ز...
-
معشوقه ای با هیبت خدا
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 18:37
سیاه پوشیده ام روی این ویرانه ای که ساخته ای تنها چنگیز تاریخ را تکان نداد تو یک تن بودی شبیه هزاران سرباز خونریز خانه خرابم کردی من تنها به اتهام دوست داشتنت ویران شدم یا ایها الشهداء به داد مظلومیت من برسید این خونریز صدایم را پنهان کرده درتاریخ ای پیامبران بزرگ معجزه ای رقم بزنید این عذاب الیم را معشوقه ای ساخته...
-
وقتی هستی در دلم قیامتی ست
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 18:33
وقتی هستی در دلم قیامتی ست و تمامی ابنای بشر به تماشای تو برمی خیزند قامتی که زمین را از ساق های گندمی تا شانه آسمانی ات بالا می برد آمدنت همیشه قیامتی ست بلند بالا ای تیک تاک نبض ای لنگر بودن بودن چه بیهوده ست اگر قیامتی نباشد و من بار دیگر تو را نبوسم ننوشم نبینم چه بیهوده ست اگر قیامتی نباشد تا در سکوت دست های تو...
-
هرتار گیسویت فرستاده ای دارد
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 18:29
هرتار گیسویت فرستاده ای دارد هر تیرمژگانت فرشته ای کوچک هر شعله نگاهت اعجازی آسمانی ست می خواهم اینچنین ایمان بیاورم به تو بارگاهت کجاست می خواهم سجده کنم به سمت خدای تو خدای تو مرگ ندارد همه اش زندگی ست خدای تو جهنم ندارد همه اش بهشت است خدای تو شیطان ندارد همه اش فرشته است دردین تو مستی راه رستگاری ست عاشقی اوج...
-
اندر دل من درون و بیرون همه او است
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 18:27
اندر دل من درون و بیرون همه او است اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد بی چون باشد و جود من چون همه اوست مولانا
-
تو مهربان بودی
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 18:20
تو مهربان بودی آغاز ماجرا ، اما چه سخت تشنه ی جام محبتت بودم سخن تمام نشد ختم ماجرا پیدا امید با تو نشستن تلاش بی ثمری بود چه کوشش شب و روزم بِسان شخم زدن روی سینه ی دریا و استغاثه به در گاهت گره به باد زدن و همچو کوفتن آب بود در هاون مرا رها کردی ؟ مرا به مسلخ سلاخان رها چرا کردی ؟ مرا که رام تو بودم اسیر دام تو بودم...
-
در رویایم عشق را دیدم
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 18:15
در رویایم عشق را دیدم دنبال انسان می گشت بیدار شدم انسان را دیدم دنبال عشق می گشت تمام دنیا را خواستم بغل کنم دستهایم به هم نرسید ازدمیر آصف
-
احساس خوبی دارم
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 18:11
احساس خوبی دارم همه چیز درست می شود تو خواهی آمد و دهان تاریک باد را خواهی دوخت آمدن تو ، یعنی پایان رنجها و تیره روزی ها آمدن تو ، یعنی آغاز روزی نو بلافاصله پس از غروب از وقتی که نوشته ای می آیی هواپیماها در قلب من فرود می آیند رسول یونان
-
از آنٍ تو نیستم
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 18:07
از آنٍ تو نیستم گم نیستم در تو گم نیستم اگر چه می خواهم گم باشم چون کورسوی شمعی در آفتاب گم باشم چون دانه ی برفی در آب دوستم داری و هنوز هم تو شادی شاداب و روشن منی و من منی که هنوز می خواهد گم باشد چون نوری در نور آه غرقه ام کن در ژرفنای دوست داشتن رهایم کن از دانستن کور و کر بر جایم بگذار رها شده در طوفان عشق همچون...
-
در آن دمی که باده شوی جام می شوم
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 18:04
در آن دمی که باده شوی جام می شوم وقتی پیاله ، من همه تن کام می شوم در کوچه باغهای نشابور چشم تو انگار مست باده خیام می شوم آن گرگ وحشی ام که به صحرای عاشقی چون آهوان صید شده رام می شوم هر چند پای می کشم از دام این جنون مقهور دست عشق سرانجام می شوم حس می کنم بدون تو ، بر دار بی کسی روزی هزار مرتبه اعدام می شوم جادوی...
-
دق می کنم
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 17:43
به خاطرت با همه قهر کردم حالا رفته ای و من شبیه تکه ابری تنها شده ام نمی بارم آرام آرام دق می کنم محسن حسینخانی
-
در ره روش عشق چه میری چه اسیری
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 17:21
در ره روش عشق چه میری چه اسیری در مذهب عاشق چه جوانی و چه پیری آنجا که گذر کرد بناگه سپه عشق رخها همه زردست و جگرها همه قیری آزاد کن از تیرگی خویش و غم عشق تا بندهی خال تو بود نور اثیری عالم همه بیرنج حقیری ز غم عشق ای بیخبر از رنج حقیری چه حقیری میری چه کند مرد که روزی به همه عمر سودای بتی به که همه عمر امیری آن...
-
صبح به خیر
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 11:15
صبح بخیر عزیزم چرا من هر صبح خودم را در آینه تو سبز میبینم و تو خودت را در آینه من آبی بیا برویم باورمان را قدم بزنیم تا شانههای خیابان خیال کنند جنگل و دریا به هم رسیدهاند نسرین بهجتی
-
کیست که در کوی تو فتنهٔ روی نیست
دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 10:40
کیست که در کوی تو فتنهٔ روی نیست وز پی دیدار تو بر سر کوی تو نیست فتنه به بازار عشق بر سر کار است از آنک راستی کار او جز خم موی تو نیست روی تو جان پرورد خوی تو خونم خورد آه که خوی بدت در خور روی تو نیست با غم هجران تو شادم ازیرا مرا طاقت هجر تو هست طاقت خوی تو نیست روی من از هیچ آب بهره ندارد از آنک آب من از هیچ روی...
-
مرد لباسهایش را از تن درآورد
دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 17:55
مرد لباسهایش را از تن درآورد و گرسنگی پیکرش را تشنگی روحش را زخمهایش را جوشهایش را زشتی و زیبایی اش را برهنه ساخت و زن این همه را زیر چادر تمنایش مخفی کرد مرام المصری شاعر سوری مترجم : حسین منصوری