در آغوش‌ام نگیر

در آغوش‌ام نگیر
این عشق دروغین ودلدادگی بیهوده
چه معنایی می‌دهد ؟
 من به عشقی نیاز دارم
عشقی که به لرزه ام درآورد
در زیر باران و در پهنای خیابان به گریه ام بیندازد

بختیار علی شاعر کرد عراقی
مترجم : امجد ویسی 

امیدوارم روزی مرا بیابی

امیدوارم روزی مرا بیابی
من رد پای شعرهایم را
جا می‌گذارم
در هرچیز کوچک ساده‌ای که
لمس می‌کنم

آلکساندرا واسیلیو
مترجم : هوشنگ خوشروان

در انتظار تو

پس به‌سان خانه‏‌یی خالی
بر کنار خیابانی خلوت
به انتظارت می‌‏نشینم
تا که روزی از روزها در دیدرس تو واقع شوم
در درون‌ام جلوس کنی و زندگانی کنی
و تا آن هنگام نیک آگاهم
که پنجره‌‏هایم از شدت انتظار پوسته‌پوسته گشته
ترک خواهند خورد

پابلو نرودا
مترجم : کامبیز جعفری‌نژاد

ترا بیش تر دوست دارم

چه بسیارند گل‌هایی که می‌شناسم
اما نام‌شان را نمی‌دانم
چه بسیارند گل‌هایی که نمی‌شناسم
اما نام‌شان را می‌دانم
نه می‌شناسم‌ات
نه نام‌ات را می‌دانم
ای که از همه گل‌ها بیش‌تر دوست‌ات دارم

ضیاء موحد

ترانه ها

ترانه‌های انسان‌ها
از خود انسان‌ها زیباتر
مژده‌بخش‌تر از خود آن‌ها
غم‌گین‌تر از خودشان
و از خود انسان‌ها دیرپاتر
ترانه‌های انسان‌ها را بسیار پسندیده‌ام
بدون انسان‌ها زیسته‌ام
بی‌ترانه اما هرگز
که ترانه‌ها هیچ‌گاه در قصد فریب دادن من نبودند
ترانه‌ها را به هر زبانی متوجه شده‌ام
در این دنیا
از آن‌چه خوردم و نوشیده‌ام
از آن‌چه گشتم و فرسوده کرده‌ام
از آن‌چه دیده‌ام و شنیده‌ام
از آن‌چه لمس کرده‌ام و فهمیده‌ام
هیچ‌کدام‌شان مرا بیش از ترانه‌ها خوش‌بخت نکرده‌اند

ناظم حکمت
مترجم : ابوالفضل پاشا 

ننوازی به سرانگشت مرا ساز خموشم

ننوازی به سرانگشت مرا ساز خموشم
زخمه بر تار دلم زن که در آری به خروشم

چون صدف مانده تهی سینه ام از گوهر عشقی
ساز کن ساز غم امشب ، که سراپا همه گوشم

کم ز مینا نیم ای دوست که گردش بزدایی
دست مهری چه شود گر بکشی بر بر و دوشم

من زمین گیر گیاهم ، تو سبک سیر نسیمی
که به زنجیر وفایت نکشم هرچه بکوشم

تا به وقت سحرم چون گل خورشید برویی
دیده صد چشمه فرو ریخت به دامن شب دوشم

بزمی آراسته کن تا پی تاراج قرارت
تن چون عاج به پیراهن مهتاب بپوشم

چون خم باده دراین شوق که گرمت کنم امشب
همه شادی همه شورم ، همه مستی همه جوشم

تو و آن الفت دیرین ، من و این بوسه شیرین
به خدا باده پرستی ، به خدا باده فروشم

سیمین بهبهانی

چشمان تو


چشمان تو چندان ژرف است که
چون برای نوشیدن به سوی‌اش
خم شدم
همه‌ی خورشیدها را در آن
جلوه‌گر دیدم

و همه‌ی نومیدان به قصد مرگ
خود را در آن پرتاب کرده‌اند

چشمان‌ات چندان ژرف است که
من در آن حافظه‌ی خود را می‌بازم

چشمان تو گویی در سایه‌ی پرندگان
اقیانوسی است درهم‌آشفته

سپس ناگهان
هوای دلپذیر آغاز می‌شود
و چشمان تو دیگرگون می‌شوند

تابستان ابر را هم‌اندازه‌ی پیش‌بند فرشته‌گان می‌سازد

آسمان بر فراز گندم‌زارها
از همه‌جا آبی‌تر است

بادها بی‌هوده اندوه‌های افق را
به پس می‌‌رانند

چشمان تو به هنگامی که اشکی در آن می‌درخشد
از افق روشن‌تر است

چشمان تو آسمان پس از باران را
به رشک می‌اندازد
هر شیشه در محل شکسته‌گی
آبی‌تر است

لویی آراگون
مترجم : حسن هنرمندی

جان تازه می شود ز نسیم بهار عشق

جان تازه می شود ز نسیم بهار عشق
از یک سرست جوش گل وخار خار عشق

در شوره زار عقل به درمان گیاه نیست
پیوسته سرخ روی بود لاله زار عشق

خاری است خار عشق که در پای چون خلید
نتوان کشید پا دگر از رهگذار عشق

از جان مگو که در گرو نقش اول است
سرمایه دوکون به دارالقمار عشق

رحمی به بال کاغذی خود کن ای خرد
خود را مزن برآتش بی زینهار عشق

عشقی که بی شمار نباشد بلای او
پیش بلاکشان نبود در شمار عشق

دایم به زیر دار فنا ایستاده ایم
بیرون نمی رویم ز دارالقرار عشق

اینجا مدار کارگزاری به همت است
از بحر آتشین گذرد نی سوار عشق

تکلیف بار عشق دوتا کردچرخ را
من کیستم که خم نشوم زیر بار عشق ؟

صائب هزار مرتبه کردیم امتحان
با هیچ کار جمع نگردید کار عشق

صائب تبریزی

تورا بازخواست نمی‌کنم

تورا بازخواست نمی‌کنم
که پاره‌های وجودم را برگرفتی
و با آن وطنی ساختی
برای عاشقان همین بس است
که غم‌هایشان
سرزمین گنجشکان باشد

سعاد الصباح
مترجم : سودابه مهیجی 

پیاده‌روی‌های دل‌تنگی

بر روی پیاده‌روی‌های دل‌تنگی
ما آواره‌ایم
نه قرارهایمان فرامی‌رسند
و نه ما از انتظار خسته می‌شویم

أریج المغربی شاعر مراکشی  
مترجم : احمد دریس

روزی پا به قلب‌ام گذاشت عشق

روزی پا به قلب‌ام گذاشت عشق
مهمانی ناخوانده و اندوهگین بود
تنها آن‌گاه که عاجزانه می‌خواست بماند
پس از لَختی گذاشتم که بیاساید
او به زاری خواب از چشمان من ربود
و با سرشکِ چشمان‌اش رؤیاهایم را برآشفت
و آن زمان که قلب من در اشتیاق آوازی بود
از ترس خود شور آوازم را ساکت کرد
حالا که او به راه خود رفته است
دل‌تنگِ درد شیرین‌اش هستم
و شب‌ها گاه به راز و نیازی می‌گویم
که کاش دوباره بازگردد

سارا تیس‌دیل
مترجم : فائزه پورپیغمبر

آتش با آتش نمی سوزد

یکریزبه خودم می گویم
تو را خواب دیده ام
و تو خواب هنگام
هی دور من چرخی
دلتنگ نگاهت می کنم
نگاه بر لب هام می گذاری
و می گویی عشق من
صدای تو می پرد توی چشم هام
و حلقه حلقه اشک
درونش می گردد

در خواب من
فرشته نبودی
خودت بودی
اسطوره نبودی
زن بودی
زیبا و با شکوه
در خواب من
عین بیداری ام
لابه لای کلمات می رقصیدی
لبت را بوسیدم وگفتم
همین جا بمان عزیزم
آتش با آتش نمی سوزد

عباس معروفی

شهرزاد

تو بیرون از روز و
تو بیرون از شب
تو در تپش‌های دل
تو در جاری شدن‌های خون
تو ای شهرزاد
چراغ در نگاهِ تو پادشاهی‌ست
و تو فریادهای پرنده‌ی مرگ را می‌شنوی

تو رؤیای روزی که ابتدای شب است
تو بارانی ظریف و غمگین
تو به ‌اندازه‌ی ترانه‌ها عظیم و طولانی
تو آن برفی به ‌اندازه‌ی یک عمر
که بر سرورویِ مسافرانی که راه گم کرده‌اند
به ‌اندازه‌ی یک عمر باریده‌ ای

تویی : لطف و مهربانی
تویی : ترحم و دل‌سوزی
تویی : بانویی به ‌سان موجِ آب
تویی که در میانِ ازدحام مردم
گرامی‌ترین تنهایی را زندگی کرده‌ ای
تویی که سرِ جلادباشی را
به ‌سمتِ خورشید چرخانده‌ ای
تو آن‌چنان‌که تویی    
ما نمی‌توانیم تو را درک کنیم
ای شهرزاد آه ای شهرزاد
تویی : معشوق
تویی : جان‌وروان
و تویی : یار

سزایی کاراکوچ شاعر ترکیه ای
مترجم : ابوالفضل پاشا

من با تو نگویم که تو پروانه من باش

من با تو نگویم که تو پروانه من باش
چون شمع بیا روشنی خانه من باش

در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست
تو رونق این کلبه و کاشانه من باش

من یاد تو را سجده کنم ای صنم اکنون
برخیز و بیا ، خود بت بتخانه من باش

دانی که شدم خانه خراب تو حبیبا
اکنون دگر آبادی ویرانه من باش

لطفی کن و در خلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دل دیوانه من باش

چون باده خورم با کف چو برگ گل خویش
ای غنچه دهان ساغر و پیمانه من باش

چون مست شوم بلبل من ساز هماهنگ
با زیر و بم ناله مستانه من باش

من شانه زنم زلف تو را و تو بدان زلف
آرایش آغوش من و شانه من باش

ای دوست چه خوب است که روزی تو بگویی
امید بیا با من و پروانه من باش

مهدی اخوان ثالث

اساسا دوست داشتن چیست ؟

عشق دوست داشتنِ بی‌‌دلیل است
بی‌هیچ دلیلی وابستگی به کسی‌ست
از درون آب شدن است
به‌وقت نگریستن به چشمان‌اش
 با تمام وجود لرزیدن است
به وقت گرفتن دستان‌اش
حتا در آغوش نکشیدن از روی شرم است
از آن رو که دوست داشتن
در اصل همان شرم است

اساسا دوست داشتن چیست ؟
به‌خاطرش مردن است ؟
به‌همراه‌اش زندگی کردن است ؟
یک عمر دوست داشتن است ؟
یا این‌که جدایی‌ست به‌وقت ضرورت ؟
چیست که آدمی را به دیگری پیوند می‌دهد ؟
زیبایی‌ست ؟
پاسخ این پرسش‌ها را کسی نمی‌داند
بعضی زیبارویان را دوست می‌دارند
و بعضی افراد خاص‌ را

جان یوجل
مترجم : علیرضا شعبانی

تا دل مجروح من عاشق زار تو شد

تا دل مجروح من عاشق زار تو شد
هیچ ندیدیم و عمر در سر کار تو شد

لعل تو روزی مرا وعده وصلی بداد
فکرم ازان روز باز روز شمار تو شد

زنده بود عاشقی ، کز هوس روی تو
بر سر کوی تو مرد ، خاک دیار تو شد

صبح چو حسن تو کرد روی به باغ آفتاب
مشغله از ره براند ، مشعله‌دار تو شد

از سر خاک درت دوش غباری بخاست
باد بهشت آن بدید ، خاک غبار تو شد

طعنه زند سرمه را ، چشم چو خاک تو دید
شکر کند زخم را ، دل که شکار تو شد

زمره عشاق را در شب دیدار قرب
هر دل و جانی که بود ، جمله نثار توشد

شاکرم از دل ، که او گشت شکارت ، بلی
شکر کند زخم را ، دل که شکار تو شد

از همه گنجی سعید وز همه رنجی بعید
گر تو ندانی که کیست ؟ اوست که یار تو شد

زنده جاوید ماند ، سکه اقبال یافت
سر که فدای تو گشت ، زر که نثار تو شد

سر ز خط اوحدی بر نگرفت آفتاب
تا قلم فکر او وصف نگار تو شد

اوحدی مراغه ای

زندگی از من می‌خواهد

زندگی از من می‌خواهد
که فراموش‌ات کنم
و این چیزی‌‌ست
که دل‌ام نمی‌تواند بفهمد
 
محمود درویش
مترجم : احمد دریس

گویند زمان مرهم است

گویند زمان مرهم است
اما هرگز چنین نبوده
دردهای واقعی عمیق تر می شوند
با گذر زمان
همچون عضلات که نیرومندتر

زمان محکی است برای رنج‌ها
و نه درمان
اگر اینچنین بود
دیگر رنجی نبود


امیلی دیکنسون
مترجم : سادات آهوان

عشق تو بارانى‌ست

عشق تو بارانى‌ست
‏که وقتی من تشنه‌ام
و به او پناه مى‌برم
‏یکباره بند مى‌آید

‏عشق تو بارانى‌ست
‏که وقتی در خانه‌ام و تشنه نیستم
‏یکباره شروع به باریدن مى‌کند

شیرکو بیکس
مترجم : فریاد شیرى

هنوز در ذهن‌‌ام هستی

هنوز زل زدن در چشمانت
مانند حس خوب شمارش ستاره‌ها
در شبی کویری‌ست
و هنوز نام‌ات
تنها نام ممنوع از به‌ خاطرآوردن
در زندگی من است
هنوز در ذهن‌‌ام هستی
رودخانه‌یی پس از رودخانه
غاری پس از  یک غار
و زخمی پس از زخم
اگر گلوی من غاری یخی نبود
 به تو چیزی شیرین می‌گفتم
چیزی شبیه کلمه‌ی دوست‌ات دارم

غادة السمان  
مترجم : نیما غلام‌رضایی