یک زن

یک زن
اگر بخواهد
حتی می تواند با صدایش
تو را در آغوش بگیرد

ایلهان برک

مترجم : سیامک تقی زاده

تو لیلی نیستی

تو لیلی نیستی
من اما
مجنون حرف هات می شوم
دیوانه ی دست هات
مبهوت خنده هات
گل قشنگم
شیرین نیستی
ولی من
صخره های شب را
آنقدر می تراشم
تا خورشیدم طلوع کند
و تو
در آغوشم بخندی

عباس معروفی

درین سرای بی کسی اگر سری در آمدی

درین سرای بی کسی اگر سری در آمدی
هزار کاروان دل ز هر دری در آمدی
ز بس که بال زد دلم به سینه در هوای تو
اگر دهان گشودمی کبوتری در آمدی
سماع سرد بی غمان خمار ما نمی برد
به سان شعله کاشکی قلندری در آمدی
خوشا هوای آن حریف و آه آتشین او
که هر نفس ز سینه اش سمندری در آمدی
یکی نبود ازین میان که تیر بر هدف زند
دریغ اگر کمان کشی دلاوری در آمدی
اگر به قصد خون من نبود دست غم چرا
از آستین عشق او چون خنجری در آمدی
فروخلید در دلم غمی که نیست مرهمش
اگر نه خار او بدی به نشتری در آمدی
شب سیاه اینه ز عکس آرزو تهی ست
چه بودی از پری رخی ز چادری در آمدی
سرشک سایه یاوه شد درین کویر سوخته
اگر زمانه خواستی چه گوهری در آمدی

هوشنگ ابتهاج

من آویخته از طناب

من آویخته از طناب
تو شلیک کردی

تو شلیک کردی به طناب
برگشتم  به زندگی
به شلیکِ دست‌های تو

اشتباه کرده بودند
دارند دوباره  نشانه می‌روند
قلبم را

حالا درست نشانه گرفتی
بزن
به قلب هدف
زندگی همین‌ است
که شلیک می‌شود از دست‌های تو

شهاب مقربین                                                  

ای که در جام رقیبان می پیاپی می‌کنی

ای که در جام رقیبان می پیاپی می‌کنی
خون دل در ساغر عشاق تا کی می‌کنی

می‌نوازی غیر را هر لحظه از لطف و مرا
دم بدم خون در دل از جور پیاپی می‌کنی

راه اگر گم شد نه جرم ناقه از سرگشتگی است
بی گناه ای راه پیما ناقه را پی می‌کنی

ناله و افغان من بشنو خدا را تا به کی
گوش بر آواز چنگ و نالهٔ نی می‌کنی

ساقیا صبح است و طرف باغ و هاتف در خمار
گر نه در ساغر کنون می می‌کنی کی می‌کنی

هاتف اصفهانی

خنجرِ گداخته‌ی‌ ودکا بر زبان من‌

خنجرِ گداخته‌ی‌ ودکا بر زبان من‌
تو در هر قطره‌ حضور داری‌
امشب‌ را بی‌خیال‌ نوشیدم‌
مانند روس‌ها
که‌ آتش‌ می‌نوشند
بی‌که‌ بسوزند
من‌ اما باختم‌
چون‌ با دو آتش‌ طرف‌ بودم‌
ودکا
و
تو

ناتاشا گارسون‌ بود
من‌ تو را ناتاشا صدا می‌زنم‌
می‌خواهم‌ با من‌
چون‌ کبوتری‌ بر یخ‌های‌ میدان‌ِ سُرخ‌
پرواز کنی‌

هر گیلاسی‌ یک‌ آتش فشان‌ است
صورتت‌ گل سرخی‌ بر فریب ناکی‌ِ مروارید
ناتاشا ، عشق‌ِ من‌

مردان‌ باده‌ می‌نوشند
تا از عشق‌هایشان‌ بگریزند
من‌ اما
برای‌ گریختن‌ به‌ سوی‌ تو می‌نوشم‌

نزار قبانی
مترجم : یغما گلرویی

بی قلب زیستن

هرگز نمی توان
گل زخم های خاطره ای را ز قلب کَند
که در این سیاه قرن
بی قلب زیستن
آسان تر است ز بی زخم زیستن
قرنی که قلب هر انسان
چندیدن هزار بار
کوچکتر است
از زخم های مزمن و رنجی که می کشد

نصرت رحمانی

تو را دوست دارم

تو را دوست دارم
بیشتر از نوشتنِ آخرین سطرِ مشق‌هایِ مدرسه
بیشتر از تقلب در امتحان
حتا بیشتر از بستنی‌ قیفی‌‌هایِ قدیم
پفک‌هایِ طعمِ پنیر

تو را بیشتر از توپ‌هایِ پلاستیکی
کوچه‌هایِ خاکی
این را که می‌دانی چه قدر بود
به خدا تو را از خوابِ نرسیده به صبح هم
بیشتر دوست دارم

بیشتر از صبح‌هایِ جمعه
عصرهایِ لواشک آلوچه
تو را از زنگ‌هایِ تفریح هم
بیشتر دوست دارم

بیشتر از خیلی
بیشتر از زیاد

من
تو را یه عالمه دوست دارم

افشین صالحی

نه دست اشتیاق

نه دست اشتیاق
نه پای پیشواز
درهم شکسته عطر لطیف نیاز و ناز
گل‌های من شکفته به گلدان او ولی
چشمان سبزفام وی از من گریخته است
لبریز کرده جام من از نوش آن نگاه
اما دریغ دست من این جام ریخته است
تا کی به هر بهانه سرودی نگاشتن
حرفی نمانده است
از او رمیده است
رویای خواستن
از من
کلام غمزده ی دوست داشتن

سیاوش کسرایی

منتظر آمدن همه نباش

منتظر آمدن همه نباش
یک نفر
هیچ وقت نمی‌آید

ازدمیر آصف
مترجم : سیامک تقی زاده

چون عاشق بودم

انگار
سالها طول کشید
که دسته یی بوسه
از دهانش بچینم
و در گلدانی به رنگ سپید
در قلبم
بکارم
اما
انتظار
ارزشش را داشت
چون عاشق بودم

ریچارد براتیگان

همواره مست باشید

مست شوید
تمام ماجرا همین است
مدام باید مست بود
تنها همین
باید مست بود تا سنگینی رقت‌بار زمان
که تورا می‌شکند
و شانه‌هایت را خمیده می‌کند را احساس نکنی
مادام باید مست بود
اما مستی از چه ؟
از شراب از شعر یا از پرهیزکاری
آن‌طور که دلتان می‌خواهد مست باشید
و اگر گاهی بر پله‌های یک قصر
روی چمن‌های سبز کنار نهری
یا در تنهایی اندوه‌بار اتاقتان
در حالیکه مستی از سرتان پریده یا کمرنگ شده ، بیدار شدید
بپرسید از باد از موج از ستاره از پرنده از ساعت
از هرچه که می‌‌وزد
و هر آنچه در حرکت است
آواز می‌خواند و سخن می‌گوید
بپرسید اکنون زمانِ چیست ؟
و باد ، موج ، ستاره ، پرنده
ساعت جوابتان را می‌دهند
زمانِ مستی است
برای اینکه برده‌ی شکنجه دیده‌ی زمان نباشید
مست کنید
همواره مست باشید
از شراب از شعر یا از پرهیزکاری
آن‌طور که دل‌تان می‌خواهد

شارل بودلر
مترجم : سپیده حشمدار

شراب شعر چشمان تو

هوا آرام
شب خاموش
راه ِآسمان ها باز

خیالم
چون کبوترهای وحشی می کند پرواز
رَوَد آنجا
که می بافند کولی های جادو، گیسوی شب را

تنم را
از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برایت شعر خواهم خواند
برایم شعر خواهی خواند

تبسم های شیرین تورا با بوسه خواهم چید
وگر بختم کند یاری
در آغوش تو
ای افسوس
سیاهی تار می بندد
چراغ ِماه
لرزان از نسیم سرد پاییز است

هوا آرام
شب خاموش
راه آسمان ها باز
زمان
در بستر شب خواب و بیدار است

فریدون مشیری

نام زیبای تو

آنقدر بر شیشه های بخار گرفته شهر
حرف اول نام تو را نوشته ام
دیگر مردم شهر می دانند
نام زیبای تو

با کدام حرف شروع می شود


ناظم حکمت

تو خواهی آمد

امشب
دریاها سیاه‌اند
باد زمزمه‌گر سیاه است
پرنده و گیلاس‌ها سیاه‌اند
دل من روشن است
تو خواهی آمد

شمس لنگرودی

دست چو منی که جام ساغر گیرد

دست چو منی که جام ساغر گیرد
به زان که کفم دفتر و منبر گیرد

تو زاهد خشکه ای و من عاشق تر
آتش نشنیده ام که در تر گیرد

خیام

غباری در بیابانی

 نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی

نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی


نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی

نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی


نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی

ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی


به دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی

به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی


کیم من ؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان

نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی


گهی افتان و خیزان چون غباری دربیابانی

گهی خاموش و حیران چون نگاهی برنظرگاهی


رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها

باقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی


رهی معیری

تو می‏ توانستی تاج سرم باشی

تو می‏ توانستی تاج سرم باشی
که انگار من پادشاه عاشقان جهانم
و تو ملکه ی رشک برانگیزِ شعرها
چه فایده
حالا هر دو آدم ‏هایی معمولی هستیم

کامران رسول زاده

قلبم تند تند می‌زند

قلبم تند تند می‌زند دوستت دارم یا دارم می‌میرم ؟
تند تند شعر می‌نویسم حرکت کرده‌ام یا بُریده‌ام ؟
حرفت را هم که می‌زنی
نمی‌فهمم به من نزدیک شده‌ای یا ازت دورم ؟
می‌دوَم سوی دیوار و از خیابان پرت می‌شوم بیرون
سرم را به باد می‌دهم ، دستانم را به جوب
قلبم تند تند می‌زند هنوز دوستت دارم یا مرده‌ام ؟

سیدمحمد مرکبیان

موهایت را

موهایت را
هر کسی می تواند ببافد
اما
روزی خواهی فهمید
دیگر
هیچکس مثل من
با موهایت
شعر نخواهد بافت

مصطفی زاهدی