در آغاز سال دوستت دارم
همچنان که در پایان سال
عشق بزرگتر از همه ی زمان هاست
همچنان که وسیع تر از همه ی مکان هاست
برای همین است که دوست دارم به همدیگر بگوییم عشق مبارک
می پرسی در سال جدید چه می خواهم ؟
چه سوال کودکانه ای می پرسی
چطور نمی دانی چه می خواهم ؟
من تنها تو را می خواهم
که با رگ و جانم پیوند خورده ای
این هدایا حس زنانگی ام را برنمی انگیزاند
نه عطرها شگفت زده ام می کنند
نه گل ها
نه لباس ها
و نه آن ماه دوردست
با گردنبند ها و دستبندها و جواهرات چه کنم ؟
ای مردی که در خون من جریان داری
با گنج های زمین چه کنم ای تنها گنجینه ی من ؟
سعاد الصباح
مترجم : سپیده متولی
از لحظهی آغازینی که
دل به تو بستم
بر آن بودم که
زبانهایِ سکوت تو را بیاموزم
که بیصدا با تو سخن بگویم
آیا صدای مرا میشنوی ؟
غادة السمان
مترجم : سعید هلیچی
از قرن اول تولد
تا قرن بیست و یکم پس از عشق
تنها تو می توانی
آنچه می خواهی به روزهایم بیفزایی
و آنچه را می خواهی
از آن حذف کنی
تمام تاریخ من
از کف دست های تو جاری می شود
و برکف دست های تو می ریزد
سعاد الصباح
مترجم : مرجان وفایی
چگونه شبهنگام
بهسوی تو به پرواز درآیم
تا به خوابات شبیخون بزنم ؟
چگونه جنگل را به تن کنم
و پنجرهات را با درختان تصرف کنم
و به تو بگویم دوستات دارم ؟
غادة السمان
مترجم : محمد حمادی
از وقتی تو را شناختهام
خوشبختی ساکن خانهام شده است
چرا که من و تو ساکن یک ستاره شدهایم
و یک خورشید بر ما میتابد
دلانگیز است که تو را میشناسم
و صدایت میکنم خوشبختی ، خوشبختی
دلانگیز است که هر صبح
از خاکستر خویش برمیخیزم
و تو با صدای من بیدار میشوی
وقتی صدایت میکنم
صبحات بهخیر خوشبختی جان
غادة السمان
مترجم : اصغر علی کرمی
تورا بازخواست نمیکنم
که پارههای وجودم را برگرفتی
و با آن وطنی ساختی
برای عاشقان همین بس است
که غمهایشان
سرزمین گنجشکان باشد
سعاد الصباح
مترجم : سودابه مهیجی
هنوز زل زدن در چشمانت
مانند حس خوب شمارش ستارهها
در شبی کویریست
و هنوز نامات
تنها نام ممنوع از به خاطرآوردن
در زندگی من است
هنوز در ذهنام هستی
رودخانهیی پس از رودخانه
غاری پس از یک غار
و زخمی پس از زخم
اگر گلوی من غاری یخی نبود
به تو چیزی شیرین میگفتم
چیزی شبیه کلمهی دوستات دارم
غادة السمان
مترجم : نیما غلامرضایی
و این منم که طبق معمول
از دو مرد دل کندم
مردی که تنهایم گذاشت
و مردی که تنهایش گذاشتم
هر دوی آنها تویی
مردی که مرا کُشت
و مردی که من او را کُشتم
هر دوی آنها تویی
مردی که دوستش داشتم
و مردی که از او متنفر شدم
هر دوی آنها تویی
غاده السمان
مترجم : سپیده متولی
هزار سال است که دوستات میدارم
من ، چونان تو
از نخستین گزش
به عشق ایمان نمیآورم
اما میدانم که ما پیشتر
یکدیگر را دیدار کردهایم
به روزگاران
در میان افسانهای راستین
و ما دو چهره
یکدیگر را در آغوش فشردیم
بر گسترهی آبهای ابدی
سایهات پیوسته
به سایهی من میپیوندد
در گذر روزگاران
در میان آینههای ازلی و مرموز عشق
من همواره از تو سرشارم
در خلوت قرنهای پیاپی
غادة السمان
مترجم : عبدالحسین فرزاد
ای رازآلود چون اساطیر
و ای جنبده چون جیوه
مهم نیست
که مجسم شوی
زیرا من
تو را در خوابهایم
مانند دانهی میوهای
میجوم
که پس از آن
شهد و شیرینی
بر دیوارههای حافظهام
جاری میشود
مهم نیست که متجلی شوی
زیرا من
در تنهاییام
خطوط دستانات را
میخوانم
و آیندهام را
پیش بینی میکنم
و عطر مردانگیات را
میبویم
و سپس
بیست کودک
به دنیا میآورم
سعاد الصباح
مترجم : صالح بوعذار
پاییز عمر من آغاز شده
بدون آنکه بهار من جان بگیرد
اینچنین است که ما
پنهانی زندگی میکنیم
پنهانی میآموزیم
پنهانی کتابها را میخوانیم
پنهانی غصه میخوریم
پنهانی شعر مینویسیم
و پنهانی میمیریم
غادة السمان
مترجم : فاطمه محبی
آنگاه
که صدای تو را میشنوم
میپندارم
که میتوانم
دیگر بار از تو شعلهور شوم
و بر مدخل کشتزارانت
بارها و بارها جان دهم
اینجا
هر آنچه برای من
آزار دهنده باشد یافت نمیشود
مرا
آن خیابانهایی میآزارد
که دیگر باز نخواهند گشت
و چهرههایی
که چهرههایی دیگر پوشیدهاند
و داستانهای عاشقانهای که ندانستم
غاده السمان
مترجم : عبدالحسین فرزاد
می دانم رفتنت حتمی است
همانگونه که عشقت حتمی است
میدانم شبهایى خواهم داشت
که در آن طولانى خواهم گریست
به اندازهی خندههاى اکنونم
و سعادت امروزم
همان اندوه آیندهام خواهد بود
اما رقص بر لبهی پرتگاهت را
به خواب شبانه ترجیح میدهم
همچون یک مومیایی
که زمان را بىحرکت در تابوتش مىخواباند
غادة السمان
مترجم : محبوبه افشارى
وقتی گمان میکنم به خواب رفتهام
بخشی از وجودم
به زندگی پنهانیاش ادامه میدهد
تو در آن خانه کردهای
در عشق تو با تعمق مینگرد
و به وقتِ سحر بیدارم میسازد
با ضربهی تبرِ اشتیاق
وسطِ سرم
آیا این سردرد است ؟
یا که شکافیست در روحام ؟
غادة السمان
مترجم : محمد حمادی
مردِ من
من هماره مبارزه میکنم
و مبارزه میکنم
تا زندگی ظفر یابد
تا درختان جنگلها برگ برآرند
تا عشق به خانهی مُردگان درآید
که فقط عشق میتواند
مُردگان را به حرکت درآرد
سعاد الصباح شاعر کویتی
مترجم : طیبه حسینزاده
آنگاه که میمیرم
این حروف مرا به سوی تو خواهند آورد
بیآنکه به راستی چیزی عوض شود
ای عشق بزرگ من
آنگاه که میمیرم
درون این ورق را خوب جستوجو کن
به غرفه کلماتم برو
تا مرا در میان سطرها بیابی
که چونان جغد دهشت
خاموش در پروازم
و آنگاه که اندوهگین شدی
و گوشه نوشتهام را آتش زدی
در کنارت حاضر میشوم
همچنان که جنها حاضر میشوند
در قصههای شامی مادر بزرگم
آنگاه که آرزومندی مویشان را آتش میزد
آنگاه که این صفحه را خشمگین پاره کنی
فریاد درد مرا خواهی شنید
اما چون آن را در محبت نگاهت غرق کنی
بیگمان خورشید بر بالای گور من در بیروت
خواهد درخشید
غادة السمان
مترجم : عبدالحسین فرزاد
قول میدهم
وطنات باشم
پس به من قول بده
پایتختام باشی
به تو
قول میدهم
که کشتی آرزوهایت باشم
و تو به من
قول بده
که آخرین بندرگاهات باشم
به تو وعده دادهام
تا ابرت باشم
پس به من
قول بده
بارانام باشی
سعاد الصباح
مترجم : صالح بوعذار
بعد از هر زخم تازهای برمیگردی
و هربار
عزیزتر از قبل
هربار عمیقتر از قبل
غادة السمان
مترجم : احمد دریس
چون تو را دوست دارم
رنگ ها به دنیا بازگشته اند
به خاطر تو
گیاهان در کوه ها می رویند
به خاطر تو
موج ها متولد می شوند
به خاطر تو
کودکان در روستاهای دورافتاده می خندند
به خاطر تو
زنان خود را می آرایند
به خاطر تو
بوسه اختراع شد
و هر روز از خاکستر خود برمی خیزم
تا دوستت داشته باشم
هر روز صبح از خاکسترم برمی خیزم
تا دوستت داشته باشم
دوستت داشته باشم
دوستت داشته باشم
غاده السمان
مترجم : اسماء خواجهزاده
بهجد میترسم
که این عشق به روزمرگی تبدیل شود
بهجد میترسم
که رؤیا بسوزد و لحظات منفجر گردند
بهجد میترسم
شعر پایان یابد
و خواستهها خفه گردند
بهجد میترسم
که دیگر ابر نباشد
باران نباشد
و دیگر درختان جنگل هم نباشند
برای همین از تو میخواهم
که مرا
میان کلمات بکاری
سعاد الصباح
مترجم : احمد دریس