عشق تو آفتاب است

عشق تو آفتاب است
آنگاه که
درون‌ام طلوع می‌کنی و می‌بینمت
آن هنگام هم که می‌روی نمی‌بینمت
سایه‌ی تنم می‌شوی و ابر خیالم
پابه‌پایم راه می‌افتی و
همراه‌ام می‌شوی

شیرکو بیکس
مترجم : فریاد شیری

در چشمانم خیره نشو

در چشمانم خیره نشو
تو خوب می دانی چه اندازه عاشق توام
شاید در این نظاره کردن ها
تیر عشقی به سویت پرتاب کنم

کژال ابراهیم خدر
مترجم : بابک صحرانورد

کار من این است

کار من این است که
دریا را به آستان لبان تو بیاورم
کاری کنم که در میان مِه زیباتر ببینی
نگذارم گل حیاط خانه‌تان پیر شود
نگذارم باغچه‌ی کوچک‌تان گریه کند  
نگذارم خدا از تو دلگیر شود

کار من این است که
نور را به آستان روح تو بیاورم
کاری کنم که گُل‌ها فراموش‌ات نکنند  
نگذارم خورشید در خانه‌ات غروب کند  
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم خدا فراموش‌ات کند

بختیار علی شاعر کرد عراقی
مترجم : رضا کریم‌مجاور

سرزمین آتش

درون‌ام بیشه‌ای بود
به پهنای شب‌های تنهایی‌ام
به انبوهی حسرت‌های بی‌پایان‌ام
شامگاهی ، از گوشه‌ای  
گوشه‌ی نگاه زیبارویی
جرقه‌ی آتشی در آن انداخت
من از آن‌روز
بهشتی سوزان‌ام و
سرزمین آتش شده‌ام
 
شیرکو بیکس
مترجم : رضا کریم‌مجاور

غمم را به تو نمی‌دهم

سیبم را دو پاره می‌کنم
نیمی تو
و نیمی من
لبخندم را دو پاره می‌کنم
نیمی تو
و نیمی من
غمم را به تو نمی‌دهم
به مثابه بازپسین نفسی
به سینه می‌گذارمش

عبدالله پشیو شاعر کرد عراق
مترجم : آرش سنجابی

در آغوش‌ام نگیر

در آغوش‌ام نگیر
این عشق دروغین ودلدادگی بیهوده
چه معنایی می‌دهد ؟
 من به عشقی نیاز دارم
عشقی که به لرزه ام درآورد
در زیر باران و در پهنای خیابان به گریه ام بیندازد

بختیار علی شاعر کرد عراقی
مترجم : امجد ویسی 

عشق تو بارانى‌ست

عشق تو بارانى‌ست
‏که وقتی من تشنه‌ام
و به او پناه مى‌برم
‏یکباره بند مى‌آید

‏عشق تو بارانى‌ست
‏که وقتی در خانه‌ام و تشنه نیستم
‏یکباره شروع به باریدن مى‌کند

شیرکو بیکس
مترجم : فریاد شیرى

برای آخرین بار

کاش بی هیچ شرطی
برای آخرین بار
تو را در آغوش می کشیدم وُ
آنگاه جان می سپردم

شیرکو بیکس
مترجم : بابک زمانی

چشم آبی عشق

دیروز می خواستم
در برا برت زانو بزنم
پرده از چشم آبی عشق بردارم
غرور راه را بر من بست
ترسیدم بگویی
آرام باش هنوز وقتش نِیست
و اکنون زمانی که
تو خود آمده ای
فصل در تغییراست
و پرنده های مهاجر
به سویی دیگر در کوچند
و من هم
روبه سوی دلداری دیگر
در به روی خستگی بسته ام

عبدالله پشیو شاعر کرد زبان
مترجم : آوات

داستان بی پایان

درختی سوخت
دودش
شعری گریان برای باغ نوشت

باغ که سوخت
دودش
داستانی بس غمگین برای کوه نوشت

کوه که سوخت
دودش
قصیده‌ای اشک‌آلود برای روستا نوشت

روستا که سوخت
دودش
نمایشنامه‌ای تراژیک برای شهر نوشت

در شهر اما زنی بود
که زیبایی درخت و کوه و روستا و شهر را
یک جا در دل و قامتش داشت
آنگاه که به‌خاطر آزادی خودسوزی کرد
دودش
داستانی بی‌پایان
برای سراسرِ سرزمین نوشت

شیرکو بیکس
مترجم : مختار شکری‌ پور

تمام ناتمام من

زنی دوست‌ام دارد
زنی بالابلندتر از قامتِ فراق
کوتاه‌تر از قامتِ لبخند
زنی سیاه‌چشم‌تر از شکست
رها گیسوتر از رودبار
 
زنی چشم‌به‌راهِ من دارد
منی که نسبم به پروانه می‌رسد
باید با جهاز جنگ راهی شوم
 
زنی دوست‌ام دارد
زنی دهان گرم‌تر از آتش‌دانِ گل
صدا جوشان‌تر از موسیقای آتش
زنی صاف‌بازوتر از امید
نازک‌انگشت‌تر از رؤیا

زنی منتظر من است
منی که تشنه‌ترم از دست‌های بیابان
باید با رگ‌باری از باران راهی شوم
 
زنی چشم‌انتظار من است
زنی نفس عطرآگین‌تر از سفر
خنده سرخ‌تر از اشکِ انار

زنی منتظر من است
منی که از دودمانِ شمشیرم
باید با دسته‌گلی راهی شوم
 
زنی با شاخه‌ای از عشق
منتظر دیدار
من هم
برای زیر و رو شدنِ زمین
در انتظار
 
قباد جلی‌زاده شاعر کردستان عراق
مترجم : سعید دارایی

عطر تو

تو که رفتی
تنها صندلی ماند
شاخه گلی
و لیوانی که نزد من است هنوز

اولی مسند زیباترین ترانه های من است
دومی در دلم رویید
و سومین سرشار از بوسه های تو بود
آمدم که عطر تو را بنوشم
اما غرق آن شدم

شیرکو بیکس
مترجم : محمد مهدی‌پور

گردنبندی از بوسه های تو

‏بیا گردنبندی را
به گردن‌ات آویزم
که با سرانگشتان‌ام
برایت بافته‌ام
مهره‌هایش
همه از بوسه‌های تو
و نخ تارهایش
از تار موهای من

کژال ابراهیم خدر
مترجم : خالد بایزیدی

چقدر می ترسم

بایگانی‌های عبدالله پشیو | آنتی مانتال

چقدر می ترسم
وقتی که باز می گردم
خبری بد را با خود داشته باشی

چقدر می ترسم
وقتی در آغوشت می گیرم
بوی غریبی با خود داشته باشی

چقدر می ترسم
وقتی که باز می گردم
دستور زبان چشمانت
را با هجایی دیگر بخوانم

چقدر می ترسم
نیاز و گرمی دستانت
مانند وقتی که تو را ترک کردم نباشد

و بیش از هر چیز
همه کسم ، همراهم
چقدر می ترسم
وقتی که بر می گردم
تو خود باشی و من دیگری

عبدالله پشیو شاعر کرد زبان
مترجم : آوات

رنگ های زندگی ات

آن روز که سبزپوش بودی
حس می کردم
که آرام‌آرام کشت‌زار می‌شوم

آن روز که سرخ‌پوش بودی
حس می‌کردم
که اندک‌اندک ناربُن می‌شوم

آن روز که سپیدپوش بودی
حس می‌کردم
که درنای شعر و دریا می‌شوم

و دیروز که زردپوش بودی
سرم آفتابگردانی شد و
هرجا که می‌رفتی
به دور قامت‌ات می‌گشت

شیرکو بیکس
مترجم : رضا کریم‌مجاور

آه ، چه می شود

چه می‌شود اگر عصرگاه جمعه‌ای
خیابان‌ها برای من و تو خلوت شوند ؟
شنبه‌ای شرمگین
باغ‌ها من و تو را آشتی دهند ؟
یکشنبه‌ای عاشق
بازارها گلاب من و تو را بفروش‌اند ؟
دوشنبه‌ای نازنین
ناز پیری من و تو را بکشد ؟
سه‌شنبه‌ای بارانی
ابرِ من و تو در این‌جا ببارد ؟
چهارشنبه‌ای بیمار
با اشک من و تو بگرید ؟
پنج‌شنبه‌ای پیر
برای من و تو سر خم کند ؟
آه ، چه می‌شود چه می‌شود چه می‌شود ؟

بختیار علی شاعر کرد
مترجم : رضا کریم ‌مجاور

رنگ دوست داشتن

رنگ شب به موهایم زدم
روز پاک‌اش کرد
رنگ بهار به خودم زدم
پاییز آمد و پاک‌اش کرد
شادی رنگ خودش را بر من زد
ناامیدی آمد و پاک‌اش کرد
رنگ غرور را بالا کشیدم
که ترس آمد و پاک‌اش کرد
تنها رنگی که وانرفت
و پاک نشد
رنگ دوست داشتن بود

شیرکو بیکس 
مترجم : محمد مهدی‌پور

سرودن ترانه

می گویند
ماه نمی تواند ترانه بسراید
امشب اما
من و ماه
تا صبح ترانه سرودیم
او برای ستارگان
من هم برای چشمان تو

کژال ابراهیم خدر
مترجم : فریاد شیری

با من عهدی ببند

با من عهدی ببند
که تاریکی پیش رویم نگُسترانی
با من عهدی ببند
که با یخبندان راه بر من نبندی
تا من نیز عهدی ببندم با تو
که لب به اعتراف گذشته ام بگشایم

پیش از چشمانِ تو
از جامِ بنفشه ایِ چشمانی دیگر
پیاله ها سر کشیده ام
پیش از نامه های تو
زلفِ خیلی نامه ها را شانه کرده ام
پیش از سینه ی تو
بسیاری سینه ها
دسته گلِ هوسِ سرخ برایم چیده اند
پیش از دیدارِ تو
بسیاری دیدارِ دیگر
مرا به راهِ دوری برده اند

شاعری بودم
گلوی خشکم
به دنبال جرعه ای آب سرگردان بود
زیرِ بارانِ هر آسمانی خم شدم
گل‌آلود بود

اگر می‌خواهی
خونِ جاری در رگ‌های شعرم باشی
داستانی باشی بی پایان

اگر می‌خواهی
عشقمان خاتمه نیابد
با بوسه ی سرد خداحافظی

عهدی ببند
که آسمانِ من باشی
عهدی ببند
که نفس ، سایه و بارانِ من باشی
تا من نیز
از نمایشِ قدیمی‌ام بگریزم
نقاب از چهره برچینم
و دست‌های پر مهرم را
دورادورت حلقه کنم

عبدالله پشیو شاعر کرد عراق
مترجم : باور معروفی

بذر عشق

اگر دنیا
اندکی از بذر عشق من و دلبرم را
در دل زنان و مردان زمین می‌کاشت
دیگر بی‌گمان
جنگ و کین و انتقام
تا جاودان
از اینجا رخت برمی‌بست

شیرکو بیکس
مترجم : رضا کریم ‌مجاور