من که اصلا عاشق تو نشدم

‍من که اصلا عاشق تو نشدم
عاشق ترانه هایی شدم
که در آن غروب های خسته باهم می خواندیم
عاشق لبخندت ، بادیدن یک شکوفه
و عاشق شباهت عجیب ات به گلها ها شدم
دیگر اینکه عاشق ستار ه ها شدم
وقتی شبهای جولای ، در چشمهایت فرود آمدند
منکه ، اصلا تو را دوست نداشتم
جدایی را دوست داشتم
وقتی مرا بدرقه می کردی
گلوله هارا دوست داشتم
وقتی به طرفم شلیک کردی
گریه را دوست داشتم
وقتی فراموشم کردی
وقتی از تنهایی ام باخبر می شدی
عاشق سرپا ایستادن شدم
وعاشق ازپا افتادنم شدم  

 هربار که تو را به خاطر می آوردم

بی تو بودن را دوست داشتم
آنطور که نان را
صدایت را هوس کردم
آنسان که آب را
درآفتاب سوزان تموز
مثل باران بعد از ظهر
مثل طوفان شبانه
دوست داشتنت را دوست داشتم
من که اصلا عاشق تو نشدم
به پرنده ها آوازهای عاشقانه یاد دادنت را
دوست داشتم
عاشق لحظه ای شدم که به اردیبهشت
یادآوری می کردی
بهار نام دیگر تنهایی نیست
کودکان آدامس فروش
ترانه های جدید
مثل رودخانه ای که در دریا افتاده باشد در آتش افتادم
من عاشق آتش شدم
لحظه ای که می سوختم
حتی همین حالا که می سوزم
من که اصلا عاشق تو نبودم
یک شب گوزنی از کوه تا قلبت پایین آمد
یک شب شعری در آتش کبریت افتاد
 وسط دنیا
در صدای بی کسی
در بی رحمی یک اه
در صورت گریان انسان
با قدرت فرح بخش دعا
در خوی ترساننده ی آتش
روی انجیر و زیتون و دل
روی گل
روی ترس
روی تو
حتی روی تو
من که اصلا عاشق تو نشدم
وقتی می رفتی
عاشق رفتنت شدم
وقتی می امدی
عاشق کائنات
و عاشق ماندنت شدم
رم می کردم از انس گرفتن به تو
باز هم عاشق لبخند شدم
وقتی روسری ات را از پشت قطاری که تو را با خودمی برد
برایم می انداختی
وقتی اولین برف بر شانه های صحرا فرود می آمد
عاشق زیبایی مرگ شدم
وقتی تو را در خودم می کشتم
در هر بار گم کردنت
مثل رودخانه ای که در دریا افتاده باشد
درآتش افتادم
من عاشق آتش شدم
وقتی می سوختم
حتی همی ن لحظه که می سوزم
من که اصلا عاشقت نبودم
من اگر بخواهم عاشق کسی بشوم
مثل آدم عاشق می شوم

ابراهیم صدری شاعر ترکیه
مترجم : صالح سجادی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.