تو نمی‌دانی عشق چیست

تو نمی‌دانی ماسه چیست 
دریا را ندیده‌ای که
ببند چشم‌هایت را به زمان بیندیش
دریا در یک چشم تو
و ماسه در چشم دیگر توست

تو نمی‌دانی سنگ چیست
از کوهی بالا نرفته‌ای که
برو به‌سمت درستی‌های هر چند کوچک
کوه زیر یک پای تو
سنگ زیر پای دیگر تو

تو نمی‌دانی خاکستر چیست
آتشی نسوزانده‌‌ای که
دراز کن دستهای‌ات را به‌سوی آسمان
در دستی آتش
در دستی خاکستر

تو نمی‌دانی خون چیست
نه مرده بودی و نه کشته
بخواب بر روی زمین بدین‌گونه که
مرگ در یک طرف تو
و خون در  طرف دیگر تو

تو نمی‌دانی عشق چیست
مرا دوست نداشتی که
گریه کن تا جایی که می‌توانی
تمام زیبایی‌ها در توست
و عشق در من

امید یاشار اوغوزجان
مترجم : پونه شاهی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.