و تو شبیه بارانی

باران مرا به یادِ تو می اندازد
می توان با تو تمامِ خیابان را قدم زد
و از هیچ چیز نترسید
یا که در سیلِ بی رحمِ ابهامِ تو غرق شد
تویی که هم پناهی و هم تهدید
تویی که هم امیدی و هم تردید
رهایم نکن
که محتاجم به تو
شبیه تک درختی که
خشمِ سیلاب را دیده اما به وقت عطش
باز هم تمنای باران دارد
و تو شبیه بارانی
جان آدم را به لب می رسانی و باز
نمی شود که تو را دوست نداشت

نرگس صرافیان طوفان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.