گل زعفران

گل زعفران ، گل زعفران
تنها تو حال مرا می فهمی و زنبورهای عسل
هیچ کس ما را برای خودمان نمی خواهد
من طاقت می آورم
اما گاهی پاهایم لج می کنند
اسب های غمگین در سرم آرام نمی گیرند
و دستهایم مدام می پرسند
پس کِی ؟ کی ؟ کجا ؟
گل زعفران
با تو حرف می زنم
کــه سوال نمی کنی
من طاقت می آورم
اما گاهی از خودم می پرسم
اگر نقابم را بردارم
چند نفر در قاب عکسهایم باقی می مانند ؟
گل زعفران ، گل زعفران
مگر چند بار زنده گی می کنیم ؟
کــه اینقدر مرده گی می کشیم

الیاس علوی شاعر افغان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.