دیروز تو را به خواب دیدم

دیروز تو را به خواب دیدم
و انگار تکه نباتی بودی
ذوب می‌شدی ، حل می‌شدی در دهانم درون دنده‌هایم
مگر شیرین‌تر از نبات هم یافت می‌شود ؟

دیروز خوابت را دیدم
و انگار شاخه‌ای سبز بودی
خرامان ، رقصان روی ناهمواری‌هایم خم می‌شدی
مگر چیزی بیش از اینکه شاخه‌ای سبز باشی ، خوشحالم می‌کند ؟

دیروز تو را در خواب دیدم
و انگار قطعه‌ای مرمرین بودی
خرد می‌شدی و جمع می‌شدی
بعد هم در اعماقم به آوار بدل می‌شدی
مگر آدم آرزویی فراتر از تصاحب و
در دست گرفتن تکه‌ای از مرمر را در سر می پروراند ؟

دیروز تو را در خواب دیدم
و انگار که عود و عنبر بودی
عطر تو می‌تراوید و جان‌فزا می‌شد
و درون نفس‌هایم ساکن می‌شدی
مگر جز بوییدن عود و عنبر هم
چیزی بر وجد و سرمستی‌ام می‌افزاید ؟

نزار قبانی
ترجمه : محمد حمادی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.