از عشق با من نگو

از عشق با من نگو
غم باد گرفتم
و  یکی ‌دو پیک زدم ، گریستم
زخمیِ پرچانه
گروگان و اسیرت
منم
اما در پاریس با توام
رنجورم ، چون فریبم دادی
از کثافتی که در آن افتادم ، رنجورم
راضی‌ام به واپس زدنت
چه فرقی می‌کند پشت و پناهمان کجاست
در پاریس با توام
موردی دارد اگر به ” لوور ” نرویم
اگر بگوییم ، گور بابای نوتردامِ  گند
بی خیال شانزلیزه شویم
و همین‌جا ، توی اتاق کثیف این هتل قدیمی بمانیم
برای این و آن ، آن و این کنیم
بیابیم ، تو کیستی ، من چیستم
از عشق با من نگو

بیا از پاریس بگوییم

از آن تکه‌اش که از اتاق ما پیداست
سقف ترک‌ برداشته ، دیوارهایش ور آمده‌اند
و من در پاریس با توام
از عشق با من نگو

بیا از پاریس بگوییم

در پاریس با توام ، با هر کاری که می‌کنی
در پاریس با چشمانت ، با دهان‌ات
‌در پاریس‌ام با جای‌جایِ جنوبت
آزردمت ؟
در پاریس با توام

جیمز فنتون شاعر انگلیسی
مترجم : بهار افسری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.