تو نباشی

تو نباشی
آب شدن برف‌ها را فراموش می‌کنم
نمی‌دانم آلاله‌ها چه رنگی‌اند
باران را فراموش می‌کنم
نوشاخه‌های تاک را
و چکه‌ها را که گاه در چشمانم
و گاه آواره در ابرهایند

تو نباشی
سرخ را فراموش می‌کنم
زرد را فراموش می‌کنم
که گاه رنگ دشواری نان
و گاه رنگ روبانی‌ست که میان گیسوانت داری

تو نباشی دُرناها را فراموش می‌کنم
نمی‌دانم از کدام سو می‌آیند
و به کجا می‌روند
دریا و آبی‌ها را
فراموش می‌کنم
مِه را فراموش می‌کنم
که گاه من در آن گم می‌شوم
و گاه تپه‌های بابونه

تو نباشی یک فصل کم خواهم داشت
یک سال دیرتر به دیار آفتابگردان‌ها می‌رسم
و یک عمر تنها خواهم ماند

تو نباشی
سرخ را فراموش می‌کنم
که گاه بر تن زخمی توست
و گاه نقش بسته بر پرچمِ دست‌هایمان

علی رسولی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.