سکوت

اکنون سکوت
دیروز سکوت
شاید فردا هم سکوت
اکنون می‌دانم
که گیاهان و نوزادانِ انسان در سکوت
رشد می‌کنند
این که می‌گویم نه به خاطرِ غروب‌هایِ سنگین
و دلتنگی است
و دوری از کسی
که سالها در حافظه‌ ی پهناورت حفظش کردی
و خوب می‌دانی
تا لحظه‌ مرگ نخواهی دیدش
دیگر هستیِ من برایِ بقا و ادامه‌یِ سکوت است
همه‌ی سازها و موسیقیِ ملت‌ها
سکوت و تنهایی محض را می‌نوازند
نه اینکه تو را به سکوت بیاورند
در شب‌هایِ طویل بیمارستان
در ایستگاه‌هایِ راه‌آهن
که با یک چمدان خالی ایستاده بودم
و نه مسافر بودم و نه در انتظار کسی بودم
سکوت مرهم و شاهد من بود
هرچه از قلبم از دست‌ها و از چشمانم حرف بزنم
طرحی ناقص از سکوت است
هر وقت هم با مرگ قرار دیدار داشتم
سکوت شاهد ما بوده است
عقربه‌ی ساعت‌ها را در سکوت به جلو و عقب می‌برم
زمان تسخیر می‌شود
و تنهایی من
با سکوت آغشته می‌شود
و این مقدمه‌ی شعری می‌شود که می خواهم بنویسم

احمدرضا احمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.