هم خواب رقیبانی و من تاب ندارم

هم خواب رقیبانی و من تاب ندارم
بی‌تابم و از غصه ی این خواب ندارم

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست

بسیار ستمکار و بسی عهدشکن هست
اما به ستمکاری آن عهدشکن نیست

پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
زان روی که از جمله گرفتارترم من

روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که زِ اغیار وفادار ترم من

بر بی‌کسیِ من نگر و چاره ی من کن
زان کز همه کس بی‌کس و بی‌یارترم من

وحشی بافقی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.