وقت مردن هم نیامد بر سر بالین طبیبم

وقت مردن هم نیامد بر سر بالین طبیبم
تا بماند حسرت او بر دل حسرت نصیبم

درد بی‌درمان عشقم کشت و کرد آسوده‌خاطر
هم ز تاثیر مداوا هم ز تدبیر طبیبم

شب گدازانم به محفل ، صبح دم نالان به گلشن
یعنی از عشقت گهی پروانه ، گاهی عندلیبم

گر سر زلف پریشانت سری با من ندارد
پس چرا یک باره از دل برد آرام و شکیبم

گاه گاهی می‌توان کرد از ره رحمت نگاهی
بر من بی دل که در کوی تو مسکین و غریبم

کردمی در پیش مردم ادعای هوشیاری
گر نبودی در کمین آن چشم مست دل فریبم

تا کشید آهنگ مطرب حلقه در گوشم فروغی
فارغ از قول خطیب ، آسوده از پند ادیبم

فروغی بسطامی

نظرات 2 + ارسال نظر
ناهید سه‌شنبه 27 شهریور 1397 ساعت 13:26 http://tabicaran.blogfa.com/

صاحب نظر آن است که در صورت معنی


چَشم از همه بربندَد و بینای تو باشد...!

فروغی بسطامی

دل را چو به عشق تو سپردم چه کنم ؟
دل دادم و اندوه تو بردم چه کنم ؟

من زنده به عشق توام ای دوست ولیک
از آرزوی روی تو مردم ، چه کنم ؟

سیف فرغانی

Manizheh یکشنبه 25 شهریور 1397 ساعت 10:15 http://engmoochesh95.mihanblog.com/

دلم خوش بود از این رو که ما را



پشیزی در دل خود جای دادی



ولی افسوس چون دیری نپائید



که ما را از دلت بیرون نهادی



" گیتی_رسائی"
http://gitoly.blogfa.com/





بسیار زیبا و دلنشین

در پناه خداوند مهربانی ها ،سرفراز و ماندگار باشید .

شوقی ، که چو گل دل شکفاند ، عشق است
ذهنی ، که رموز عشق داند ، عشق است

مهری ، که تو را از تو رهاند ، عشق است
لطفی ، که تو را بدو رساند ، عشق است

فخرالدین عراقی


ممنونم از لطف و مجبت شما
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.