درس محبت

آه ای دل غمگین ، که به این روز فکندت ؟
فریاد که از یاد برفت آن همه پندت

ای مرغک سرگشته ، کدامین هوس آموز
بی بال و پرت دید و چنین بست به بندت ؟

ای آهوی تنهای گریزانِ پریشان
خون می‌چکد از حلق پیچان کمندت
 
ای جام به هم ریخته ، صد بار نگفتم
با سنگدلان یار مشو ،  میشکنندت ؟

آه ای دل آزرده ، در این هستیِ کوتاه
آتش به سرم می‌رود از آه بلندت

جان در صدف شعر ، گهر کردی و گفتی
صاحب نظرانند ، پشیزی بخرندت

ارزان‌ترت از هیچ گرفتند و گذشتند
امروز ندانم که فروشند به چندت

جان دادی و درسی به جهان یاد گرفتی
ارزان‌تر از این ، درس محبت ندهندت

فریدون مشیری

نظرات 1 + ارسال نظر
منیژه دوشنبه 22 مرداد 1397 ساعت 18:58 http://engmoochesh95.mihanblog.com/

تو را با غیر می بینم ، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید


نشستم ، باده خوردم ، خون گرستم ، کنجی افتادم
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید


توانم وصف جور مرگ و صد دشوارتر زان لیک
چه گویم جور هجرت چون به گفتن در نمی آید


چه سود از شرح این دیوانگی ها ، بی قراری ها ؟
تو مه ، بی مهری و حرف منت باور نمی آید


ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای زلف
که این دیوانه گر عاقل شود ، دیگر نمی آید


دلم در دوریت خون شد ، بیا در اشک چشمم بین
خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید


مهدی اخوان ثالث


اقتباس از وبلاگ مزین شما

سلام و عرض ادب و احترام

بسیار بسیار عالی ، موفق و پیروز باشید

بازآمده ام دست به دامان تو باشم
کافر شوم از غیر و مسلمان تو باشم

از صبح ازل حلقه به گوش تو بمانم
تا شام ابد گوش به فرمان تو باشم

سی روز جدا باشم از آشفتگی خلق
تا معتکف موی پریشان تو باشم

سی روز قبولم کن و مهمان دلم باش
تا سی شب پر خاطره مهمان تو باشم

قرآن به سرم بود که امشب شب قدر است
جانم به کفم بود که قربان تو باشم

آیات تو را بر طبق سینه گذارم
رحلی شوم و حافظ قرآن تو باشم

علیرضا بدیع


سپاس از همراهی تون و شعر زیبایی که نوشتید
موفق و پیروز باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.