ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تو را دوست دارم
آنسان که هرگز کسی را دوست نداشتهام
و دوست نخواهم داشت
تو یگانه هستی و خواهی ماند
بی هیچ قیاسی با دیگری
این حس چیزی است آمیخته و عمیق
چیزی که تمامِ ذراتم را دربرمیگیرد
تمام امیالام را ارضاء میکند
و تمام غرورهایم را نوازش
این را حس میکنی ؟
گر چه تنهایمان دور هستند
اما روحهایمان همدیگر را لمس میکنند
روحِ من اغلب با روحِ توست
این رخنه فقط در نمایشهای کهن روی میدهد
بدین ترتیب که با فشردنِ یکی بر دیگری
یکی در دیگری فرومیرود
آیا تو صاحبِ هرآنچه که لازم است
تا من دوستت بدارم نیستی ، تن ، فکر ، محبت ؟
تو روحِ سادهای داری و ذهنی قوی
خیلی کم «شاعرانه» هستی و بیاندازه شاعر
در تو هیچچیز نیست جز خوبی
و تو تماماً همانندِ سینهات هستی
سفید و دلپذیر برای لمس کردن
چیزهایی که من داشتم، ارزشِ تو را نداشتند
و شک دارم آن چیزهایی که آرزو کردهام
ارزشات را داشته باشند
گاهی سعی میکنم چهرهات را
آنهنگام که پیر خواهی شد تصور کنم
و به نظرم میآید که
همانقدر دوستت خواهم داشت و شاید بیشتر
اما هرگز نباید به خوشبختی اندیشید
این موضوع شیطان را جذب میکند
چون اوست که این ایده را ابداع کرده
تا نوعِ بشر را خشمگین کند
در واقع تصورِ بهشت از تصورِ جهنم دوزخیتر است
فرضِ یک خوشبختیِ کامل
یأسآورتر از فرضِ عذابی بیوقفه است
چون مقدّر است که هیچگاه به آن نرسیم
خوشبختانه ما چندان نمیتوانیم آن را تصور کنیم
این چیزی است که ما را تسلی میدهد
عدمِ امکانِ چشیدنِ شهد
شرابِ قرمز را برایمان خوب جلوه میدهد
گوستاو فلوبر
ترجمه : اصغر نوری