گرچه به دست کرشمه‌ی تو اسیرم

گرچه به دست کرشمه‌ی تو اسیرم
از سر کوی تو پای بازنگیرم

زخم سنان تو را سپر کنم از دل
تا تو بدانی که با تو راست چو تیرم

خصم و شفیعم توئی ز تو به که نالم
کز توی ناحق گزار نیست گزیرم

ساخته‌ام با بلای عشق تو چونانک
گر عوضش عافیت دهی نپذیرم

بی‌تو چو شمعم که زنده دارم شب را
چون نفس صبح‌دم دمید، بمیرم

زخمه‌ی عشق تو راست از دل من ساز
زاری خاقانی است ناله‌ی زیرم

خاقانی

نظرات 1 + ارسال نظر
منیژه شنبه 23 تیر 1397 ساعت 08:11 http://engmoochesh95.mihanblog.com/

دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت

ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت

ما بی‌خبر شدیم که دیدیم حسن او

او خود ز حال بی‌خبر ما خبر نداشت

ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم

زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت

گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد

گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت

وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد

زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت

گفتند خرم است شبستان وصل او

رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت

گفتم که بر پرم سوی بام سرای او

چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت

خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش

در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت

سلام و عرض ادب و احترام .

امشب از پیش من شیفته دل ، دور مرو
نور چشم منی ، ای چشم مرا نور ، مرو

دیگری از نظرم گر برود باکی نیست
تو که معشوقی و محبوبی و منظور ، مرو

خانهٔ ما چو بهشتست به رخسار تو حور
زین بهشت ار بتوانی مرو ، ای حور مرو

امشب از نرگس مخمور تو من مست شوم
مست مگذار مرا امشب و مخمور مرو

عاشق روی توام ،خستهٔ هجرم چه کنی ؟
نفسی از بر این عاشق مهجور مرو

دل رنجور مرا نیست به غیر از تو دوا
ای دوای دل ما ، ار سر رنجور مرو

اوحدی چون ز وفا خاک سر کوی تو شد
سرکشی کم کن و از کوی وفا دور مرو

اوحدی مراغه ای


سپاس از حضورتون و غزل بسیار زیبایی که نوشتید
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.