تن تو

تنِ تو
گُلی‌ست در راه
گُلی که پژمرده می‌شود
روزی
گُلی که شکوفه می‌کند
روزی

صبحْ
دل‌تنگِ قدم‌های توست
بیدار که می‌شوی
سرشار می‌شود از خواستن
تن‌ات

زیباست
باران
سرشار می‌شود از چشمه‌های روان
باران
سرشار می‌شود از تن
باران

صبح
تنیده در خود تنی را
آغوشی را که گشوده می‌شود رو به تو


آغازِ هر معناست تن
چنین می‌گوید زن

صمیمی‌تر از نور ندارد دوستی
باران
صمیمی‌تر از سایه ندارد دوستی
تن

عشقْ
تن است و
شبْ
جامه‌ی محبوب‌اش

تن‌ام
کلماتی‌‌ست پراکنده
در خاطراتِ روزانه

 
خلاصه‌تر از من ؟
نازک‌تر از من ؟
چنین می‌گوید تن

روزْ
نمازخانه‌ی تن‌
شبْ
قربانیِ تن‌
چه می‌گوید زن

گفت
راه می‌دهد زن
به سفر
در راه‌های تن

خواستن
زبانِ تنَ‌ست
چنین می‌گوید زن

تن می‌نویسد
تن را تنها

تاب ندارد
کلمه
شکوهِ تن را

می‌شود از دو سو خواند تن را
مثلِ کتابی که خواندنی‌ست

روزْ
اسبی‌ که می‌دود
در دشت‌های تن

شبْ
رؤیایی که بال می‌زند
بر فرازِ تن

تن می‌دهد به شعر
گاهی
رنگِ تن می‌گیرد شعر
گاهی

الفبای تازه‌ای می‌خواهد
کتابِ تن

عقلْ
یکی‌شدن‌َ‌ست و
تنْ
آغازِ آن

تن
می‌شود گُلِ نرگس
روزی
می‌شود دریاچه‌ی پُرآب
روزی

آدونیس
ترجمه‌ی محسن آزرم
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.