کی ببینم چهره زیبای دوست ؟

کی ببینم چهره زیبای دوست ؟
کی ببویم لعل شکرخای دوست ؟

کی درآویزم به دام زلف یار؟
کی نهم یک لحظه سر بر پای دوست ؟

کی برافشانم به روی دوست جان ؟
کی بگیرم زلف مشک‌آسای دوست ؟

این چنین پیدا ، ز ما پنهان چراست ؟
طلعت خوب جهان پیمای دوست

همچو چشم دوست بیمارم ، کجاست
شکری زان لعل جان‌افزای دوست ؟

در دل تنگم نمی‌گنجد جهان
خود نگنجد دشمن اندر جای دوست

دشمنم گوید که : ترک دوست گیر
من به رغم دشمنان جویای دوست

چون عراقی ، واله و شیدا شدی
دشمن ار دیدی رخ زیبای دوست

فخرالدین عراقی

نظرات 1 + ارسال نظر
منیژه جمعه 18 خرداد 1397 ساعت 13:57 http://engmoochesh95.mihanblog.com/

قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من

وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من

قصد کنی بر تن من شاد شود دشمن من

وانگه از این خسته شود یا دل تو یا دل من

واله و شیدا دل من بی‌سر و بی‌پا دل من

وقت سحرها دل من رفته به هر جا دل من

بیخود و مجنون دل من خانه پرخون دل من

ساکن و گردان دل من فوق ثریا دل من

............ مولانا ...............

صبح است و گل در آینه بیدار می شود
خورشید در نگاه تو، تکرار می شود

مردی که روی سینه ی عشق تو خفته بود
با دست های عشق تو، بیدار می شود

پر می کنی پیاله ی من از عصیر و باز
جانم پر از عصاره ی ایثار می شود

تا باد، دست غارت عشقت گشاده باد
وقتی غمم به سینه تلنبار می شود

در بازی مداوم انگشت های تو
تکثیر می شود گل و بسیار می شود

خورشید نیز می شکند در نگاه تو،
وقتی که آن ستاره پدیدار می شود

حسین منزوی


با درود و سپاس از حضورتون و غزل بسیار زیبایی که نوشتید خانم منیژه عزیز
شاد باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.