ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
رنگ شب به موهایم زدم
روز پاکش کرد
رنگ بهار به خودم زدم
پاییز آمد و پاکش کرد
شادی رنگ خودش را بر من زد
ناامیدی آمد و پاکش کرد
رنگ غرور را بالا کشیدم
که ترس آمد و پاکش کرد
تنها رنگی که وا نرفت
و پاک نشد
رنگ دوست داشتن بود
شیرکو بیکس
ترجمه : محمد مهدی پور
دلم میخواهد فکر کنم
تو اهل اینجایی
اصلن فکر کنم تو الآن همینجایی
همین حالا
کنار همین نوشتنها
کنار همینکه فکر میکنم
همینکه میبینم
کنار همین سلام
علاقهیِ خوبم
علاقه جانِ من
خوبی ؟
حال امروزت کجاست ؟
حال حالایَت چگونه است ؟
اوضاع به راه وُ
حال قشنگ وُ
دنیایِ دیدن خوش است ؟
روزهایت خوشحال و شبهایت خوشخواب
موهایت بلند
وَ دلت
قدِ موهایت شادی دارد ؟
حالت برای این هوا خوب است ؟
برای اصلن سلام
برایِ این حالت چهگونه است
برایِ شنیدن دوباره وُ چندباره وُ
اینکه دوستت دارم
من دوستت دارم علاقهیِ قشنگ
بگذار هوا هر جور که خواست باشد
بگذار بدی هرطورکه توانست
جلویِ این عاشقانه را بگیرد
بگذار تفنگ بر دل غالب شود
بگذار فکر کند که چنین گذشته است
اما من دوستت دارم وُ
مگذار که این فراموشت شود
که فراموشی پایانِ دنیاست
پایانِ عشق
پایانِ اندیشه
وَ پایانِ فردا
ما عاشق همیم علاقهیِ قشنگ
هر روز ، هر ساعت وَ هر وقت بیشتر
مبادا فراموش کنی
دوستت دارم
قشنگ
افشین صالحی
از شانس بدم
فراموش کردم که شب بلند است
و از شانس خوبت
تا صبح به یادت بودم
محمود درویش
ترجمه : محمد حمادی
تو را به آرامشی پس از طوفان می برم
تو را به آغوش بهاری پس از زمستان می برم
من تو را به شروعی تا بی نهایت
به خلوتی بی اضطراب
به آرامشی پس از انتظار
و به همیشگی ماندنی بی دلهره می برم
تو اما
عاشقانه برگرد
شیما سبحانی
من نمی دانم تو کجایی
ولی من
همیشه کنار تو هستم
لطیف هلمت
مترجم : مختار شکری پور
بیا که بر سر آنم که پیش پای تو میرم
ازین چه خوش ترم ای جان که من برای تو میرم
ز دست هجر تو جان می برم به حسرت روزی
که تو ز راه بیایی و من به پای تو میرم
بسوخت مردم بیگانه را به حالت من دل
چنین که پیش دل دیر آشنای تو میرم
ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم
مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم
بکن هر آنچه توانی جفا به سایه ی بی دل
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم
هوشنگ ابتهاج
من تو را دوست دارم
تو آن چه را که نمیتوانی دوست بدار
تواناییهایت را دوست بدار
من ناتواناییهایت را
غرورت را دوست بدار
من شکستنِ آرام آن را در میان بازوانم
بیباکیات را دوست بدار
من ضعفهای حالا و بعدت را
آیندهات را دوست بدار
من هر آنچه پایان یافته است
صدها زندگیای را که میخواستی داشته باشی دوست بدار
من این یکی را که باقی مانده
و اینکه چگونه با این همه دوری میتواند
اینگونه به من نزدیک باشد
من آنچه را که هست دوست دارم
تو آنچه خواهد آمد
مرا دوست بدار ، دوستت دارم
هرمان د کوئینک
مترجم : مودب میرعلایی
نامت
گلواژهای به سپیدای ماهتاب و سپیده است
با عطر باغ اطلسی
و دشتهای گرم شببوهای دشتستان
نامت گلِ هزار بهارِ نیامده است
نامت تمام شبهایم
و گسترهی خمیدهی رویاهایم را
پر میکند
و در دهانم
مانند ماه در حوض
مد میشود
نامت در چشمانم
چون لاله سرخ
چون نسترن سپید
و مثل سرو ، سبز میایستد
نامت مژگانم را در میگیرد
نامت در جانم
گُر میگیرد
منوچهر آتشی
با تو حرف می زنم
که مقتول توام
تمام آن لحظه ها به تو خیره شدم
نمی توانستی به چشمانم نگاه کنی
گفتی صورتم را بچرخانم
تا تازیانه ات بی پروا بتازد
چقدر شرمگینی تو
هیچ کس نمی داند
به گردنم خیره شدی
و هوسی دور در دلت ریشه کرد
امّا آیه های روشنی را از بر بودی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
و شیطان گریخته بود
و باز من ماندم و تو
چقدر شبیه منی تو
انگشتانت را می شناسم
ما فرزند یک آدمیم
این آخرین جملهام بود
پیش از آنکه انگشتانت با رگهای گردنم بیامیزد
مرا ببخش
کاش می توانستم
ناله زیباتری بکشم
تا هر شب اینگونه نترسی
کاش یک صبح از خواب برخیزی
و یادت برود که قاتل منی
آن بادِ پنهانِ شاخه ها
آن پرنده ی ناشناس بر کلکین
آن سایه آرام همراهت
این صدای موهوم در ذهنت منم
دست خودم نیست
حرفهای بسیاری دارم
ما هر دو مردگانیم
تنها تو نفس می کشی و من نمی توانم
اما وقتی
دستهایت را در آب می شویی
نفست بند می آید
با من حرف بزن
که مقتول توام
الیاس علوی شاعر افغان
بر دل غم فراقت آسان چگونه باشد
دل را قیامت آمد شادان چگونه باشد
تو کامران حسنی از خود قیاس میکن
آن کو اسیر هجر است آسان چگونه باشد
پیغام داده بودی گفتی که چونی از غم
آن کز تو دور ماند میدان چگونه باشد
هر لحظه چون گوزنان هوئی برآرم از جان
سگجانم ارنه چندین هجران چگونه باشد
نالندهی فراقم وز من طبیب عاجز
درماندهی اجل را درمان چگونه باشد
خواهم که راز عشقت پنهان کنم ز یاران
صحرای آب و آتش پنهان چگونه باشد
پیش پیام و نامهات بر خاک باز غلطم
در خون و خاک صیدی غلطان چگونه باشد
نامه به موی بندی وز اشک مهر سازی
در مهر تر نگوئی عنوان چگونه باشد
بر موی بند نامهات طوفات گریست چشمم
چندین به گرد موئی طوفان چگونه باشد
خاقانی است و آهی صد جا شکسته دربر
یارب که من چنینم جانان چگونه باشد
خاقانی