ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
رؤیاهایی که در حد یک رؤیا باقی میمانند
ما را نمیرنجانند
ما بابت چیزهایی که آرزویشان را داشتیم
و محقق نشدند
ناراحت نمیشویم
اندوه عمیق ما
برای چیزهایی است که
تنها برای یک بار اتفاق افتادند
و ندانستیم که دیگر تکرار نخواهد شد
احلام مستغانمی
مترجم : محمد جمادی
کتاب : مشکی برازنده توست
رهگذر
به من بگو
برای دیدنت کجا بایستم ؟
تو از کدام کوچه ، خیابان ؟
کدام شهر می گذری ؟
از تو کجا گریزم ؟
گریز پای بی قرار
کی می آیی ؟
چی تنت می کنی ؟
به دست های منتظرم چی بگویم ؟
با دل دیوانه ام چه کنم ؟
عاشقانه هایم را کجا بنویسم که بخوانی ؟
چشم هات را چی بخوانم که ندانی ؟
برای سیر کردن نگاه
عمر نوح از کی طلب کنم ؟
رهگذر قشنگ من
دست هات را کی بگیرم ؟
برای خنده هات کی بمیرم ؟
عباس معروفی
از آنها که رفتهاند
نه عشقتان
نه قلبتان
نه فکرتان
و نه نامههاى تان
بلکه فقط خوابهاى تان را پس بگیرید
زیرا که بیشتر از هر چیزى
به آن نیاز خواهید داشت
اِجه آیهان
ترجمه : سیامک تقی زاده
به من نگو چطور فراموشت کنم
کنار بیابا دلی
که می خواهد درد پنهانش باشی
می توانم
سالهابرایت رج به رج شعر ببافم
ترانه بخوانم
ودر دوردست ها
فقط با لبخندهایت روزگار بگذرانم
چشم هایت را به روی رفتن
به روی هرجاده ای که جدایمان می کند
به روی هرکسی جزمن
که تو را به نام کوچکت صدا می کند ، ببند
وکنار بیا با دلی که حتی
فراموش کردنت را هم این روزها فراموش کرده است
اعظم جعفری
چشمان پربار هیچکس
نمی تواند مرا
بیشتر از شما بشناسد
چشمان تو که در آنها
به خواب می رویم
هر دوی آنها
قلمرو مردانه ام را
دچار افسونی کرده اند
بزرگتر از شبهای زمینی
چشمان تو
جایی که در آن
سیاحت می کنم
به مسیری جدا شده از زمین
هدایتم می کنند
در چشمانت
که خلوت بی انتهایمان را
نشان می دهند
بیشتر از آنچه باور دارند
نیست
هیچکس نمی تواند مرا
بیشتر از تو
بشناسد
پل الوار
مترجم : زهره مهرجو
همه ی وقت هایی را
که عشق نورزیده ام
از دست داده ام
همه ی جاده ها
همه ی دریاها ، جنگل ها
همه ی کوچه ها و کافه هایی را
که با تو ندیده ام
همه ی قطارهایی که ما را
به سفری در اعماق نبرده اند
همه ی شعرهایی که
برای تو نگفته ام
از کف رفته اند
انگار
همه ی لحظه هایی که
تو را ندیده ام
زندگی نکرده ام
علی توسلی
آرام دراز بکش
چشمهای بس آبیات را ببند
بیش از این نگران نباش
تمام امشب به تماشای تو خواهم بود
به نرمی سر بگذار بر سینهی آرامبخش من
اینجا میان بازوانم
مکان امنی است برای آرمیدن
کودک قشنگم
غرق در رویاهای آرام و ناگسستنی بخواب
و تا دمیدن سپیده
بیدار نشو
فنی استرنبرگ
مترجم : هودیسه حسینی
سکوت ، صدای گامهایم را باز پس میدهد
با شبِ خلوت به خانه میروم
گلهای کوچک از سگها بر لاشهی سیاه خیابان میدوند
خلوت شب آنها را دنبال میکند
و سکوت نجوای گامهاشان را میشوید
من او را به جای همه برمیگزینم
و او میداند که من راست میگویم
او همه را به جای من برمیگزیند
و من میدانم که همه دروغ میگویند
چه میترسد از راستی و دوست داشته شدن ، سنگدل
برگزینندهی دروغها
صدای گامهای سکوت را میشنوم
خلوتها از باهمی سگها به دروغ و درندگی بهترند
سکوت گریه کرد دیشب
سکوت به خانهام آمد
سکوت سرزنشم کرد
و سکوت ساکت ماند سرانجام
چشمانم را اشک پر کرده است
مهدی اخوان ثالث
صد سال شد که رویت را ندیده ام
کمرت را در آغوش نگرفته ام
در درون چشمانت نایستاده ام
از روشنایی ذهنت سوال ها نپرسیده ام
و به گرمای بطن ات دست نکشیده ام
زنی در شهری
صد سال است که انتظار مرا می کشد
در همان شاخه ی درخت بودیم
در همان شاخه ی درخت
از همان شاخه افتادیم و جدا گشتیم
در میان مان صدها سال زمان
صدها سال راه دور
صدها سال است که
در تاریک روشنا از پی ات می دوم
ناظم حکمت
مترجم : مجتبی نهانی
عاشقِ سر مست را ، با دین و دنیا کار نیست
کعبه ی صاحبدلان ، جزخانه ی خمّار نیست
روی زرد عاشقان ، چون میشود گلگون به مِی
گر خُم خَمّار را ، رنگی ز لعل یار نیست
زاهدی گر میخرد عُقبی ، به تقوی گو، بخر
لاابالی را ، سرو سودای این بازار نیست
از سر من بازکن ، ساقی خِرَد را ، کین زمان
با خیالش خلوتی دارم ، که جان را بار نیست
طلعتش ، آینه ی صنع است و در آیینهاش
جمله حیرانند و کس را ، زَهره ی گفتار نیست
شمع ما گر پرده بر میدارد ، از روی یقین
در حق آتش پرستان ، بعد از آن انکار نیست
حال بیخوابی چشم من ، چه میداند کسی
کو چو اختر هر شبی ، تا صبحدم بیدار نیست
دامن وصلش به جان از دست دادن ، مشکل است
ورنه جان دادن ، به دست عاشقان دشوار نیست
دوش با دل ، راز عشق دوست گفتم ، غیرتش
گفت سلمان بس ، که هر کس محرم اسرار نیست
سلمان ساوجی