راز عاشقان

زمان آن رسیده است
که دوست داشتن
صدای نغزِ عاشقانه ای شود
که از گلوی گرمِ تو طلوع می کند

مرا به خواب ِ عشقِ اوّلِ جوانی ام رجوع داده ای
به من بگو چگونه این جهان جوان شود
بگو چگونه رازِ عاشقان عیان شود
عطش برای دیدنِ تو سوخته زبانِ من

به من بگو عطش
چگونه بی زبان بیان شود
تو مهربانِ من ، بیا کنارِ پنجره
و پیش از آن که قدِ نیمه تیرسانِ من کمان شود
بهار را به من نشان بده

رضا براهنی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.