بوسه از کنج لب یار نخوردست کسی

بوسه از کنج لب یار نخوردست کسی
ره به گنجینه اسرار نبرده‌ست کسی

من و یک لحظه جدایی ز تو ، آن گاه حیات ؟
اینقدَر صبر به عاشق نسپرده‌ست کسی

لب نهادم به لبِ یار و سپردم جان را
تا به امروز به این مرگ نمرده‌ست کسی

ریزش اشک مرا نیست محرّک در کار
دامن ابر بهاران نفشرده‌ست کسی

آب آیینه ز عکس رخ من نیلی شد
اینقدر سیلیِ ایام نخورده‌ست کسی

غیر از آن کس که سرِ خود به گریبان برده‌ست
گوی توفیق ازین عرصه نبرده‌ست کسی

داغ پنهان مرا کیست شمارد صائب ؟
در دل سنگ ، شرر را نشمرده است کسی

صائب تبریزی

نظرات 1 + ارسال نظر
من یکشنبه 10 تیر 1397 ساعت 11:20

عالی

خوشحالم که دوست داشتید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.