دلتنگت شدم

دلتنگت شدم
جدایی قلبم را نشئه می کند
مور مور می کند
آن چنان که
اشتیاق تو
روحم را نشئه می کند
 
خیلی هم با هم نبوده ایم
اما تازه در می یابم
حس بودنت
مدت هاست درون مرا گرم کرده
نبودنت
به یاد که می آورم
کاردیگر گذشته از تیر کشیدن دل
 
آرزو می کنم
آغازیدن صبح ها را با نوازش کردنت در خلا
مدام
عصرها همه کار را کناری نهادن
و روبرو سخن گفتن با تو
معاشقه هایمان
قدم زدن هایمان
اشتیاق خواستنی ات
قهر کودکانه ات
چه سرسخت بودی با دیگران
وقتی مرا مدافعه می کردی
و چه نرم بودی
وقتی با جفتی چشم باریک
خود را به نوازش های دستانم می سپردی
 
با این که رفتنت را هیچ نخواسته بودم
ناگزیریت را دیدن
و این را به تو نگفته
گفتن دیگر برو
هر چه زودتر فراموشم کنی زودتر سعادتمند خواهی شد
 
چه دشوار است
ندیدنت
و شاید در مواجهه مان
سال ها بعد
از تو نگاهی غریبانه خواستن
اقناع قلبم
که عشق تازه را قدغن کرده ام برایش

جان یوجل
مترجم : مجتبی ارس

نظرات 2 + ارسال نظر
منیژه چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت 22:03 http://www.engmoochesh95.mihanblog.com/

سلام .

احسن به مهارت شما در پاسخگویی

خواهش میکنم خانم منیژه عزیز
شما نسبت به لطف دارید
ممنونم از اینکه مرا همراهی می کنید
مانا باشید
با مهر
احمد

منیژه سه‌شنبه 19 دی 1396 ساعت 19:32 http://engmoochesh95.mihanblog.com/

تو مرا آزردی....
آنفدر آزردی
که خودم کوچ کنم از شهرت
بکنم دل زدل چون سنگت

تو خیالت راحت.......
می روم از قلبت.......
می شوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من می خندی و
به من می گویی :

باز می آید و می سوزد از این عشق ولی
بر نمی گردم نه !!!
می روم آنجایی

که دلی بهر دلی تب دارد........
عشق زیباست و حرمت دارد.....

سلام و سپاس مطالب زیبا

دنیای تو همین جاست
کنار کسی که
قسم می خورد به حرمت دستهای تو
کنار کسی که
با خدای خود قهر می کند
با موهای تو آشتی
کنار کسی که
حرام می کند خواب خودش را بی رویای تو
کنار کسی که
با غم چشمهای تو غروب می کند
غروب محبوب من
غروب
همان جایی که
اگر تو را از من بگیرند
سرم را می گذارم تا بمیرم

نیکی فیروزکوهی


با درود و سپاس از همراهی صمیمانه شما و شعر زیبایی که نوشتید خانم منیژه عزیز
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.