بگذار کمی از هم دور باشیم
محبوبم
این به صلاحِ عشق ما
و خودِ ماست
بگذار کمی از هم دور باشیم
برای اینکه میخواهم عشقم بیشتر شود
و حتی میخواهم کمی هم از من بدت بیاید
تو را قسم میدهم به آنچه بین ماست
به خاطرات گرانبهایی که داریم
و به عشق خوب و با شکوهمان
که همیشه
نقشش بر دهانمان
و نشانش بر دستانمان حک شده است
قسم به نامه هایی که برایم نوشتی
و قسم به چهرهات که مثل گل سرخ در دلم کاشته شده
و قسم به عشقت که اثرش روی موها و انگشتانم باقی است
قسم به خاطراتمان
و اندوه زیبا و لبخندمان
و قسم به عشقمان که فردا از سخنمان بزرگتر خواهد شد
و از لبانمان نیز
به حق شیرینترین داستان عاشقانهی زندگیمان
خواهش میکنم برو
محبوبم بگذار عاشقان از هم دور باشند
همانطور که پرنده در زمانی خاص از کوه و دشت کوچ میکند
محبوبم خورشید هم هنگاهی که به آستانهی ناپدید شدن میرسد
دوست داشتنیتر میشود
در زندگیم چیزی باش بین شک و عذاب
یک بار اسطوره باش
و بار دیگر سراب
و در دهانم پرسشی باش
که پاسخی برای آن نمیشناسم
به خاطر عشق دلپذیرمان
که در دل و بین مژههامان خانه کرده
و برای اینکه همیشه زیبا بماند
و ما را بیشتر به هم نزدیک کند
از تو میخواهم بروی
بگذار از هم جدا باشیم ، اما عاشق یکدیگر
بگذار با وجود همهی عشق و دوستیمان ، از هم جدا باشیم
محبوبم
دلم میخواهد از میان قطرات اشک مرا ببینی
و از میان آتش و دود
محبوبم
بگذار تا بسوزیم
بگذار تا بگرییم
چرا که روزگاریست نعمتِ گریستن را از یاد بردهایم
محبوبم بگذار از هم جدا باشیم
تا عشقمان به عادت تبدیل نشود
و اشتیاقمان برای دیدار هم خاکستر نشود
و گلها در گلدانها پژمرده نشوند و نپوسند
دلبرکم مطمئن باش
عشقت برای همیشه چشم و دلم را پر کرده
و هنوز هم گرفتارِ عشقِ بزرگ توام
و هنوز رویایم این است که تو از آنِ من باشی
ای شهسوار من و ای شهزادهی من
اما
اما
اما من از افزونی عاطفهام بسیار نگرانم
از احساسم میترسم
میترسم اشتیاقمان باعث بیزاری شود
من از وصالمان نگرانم
از همآغوشیمان میترسم
پس به نامِ عشق دلپذیرمان
که همچون بهار در درونمان شکفته
و همچون خورشید در چشمانمان میدرخشد
و به نام شیرینترین قصهی عاشقانهی روزگارمان
خواهش میکنم برو
محبوبم
برای اینکه عشقمان همچنان زیبا بماند
و برای اینکه عمرش دراز باشد
خواهش میکنم برو
نزار قبانی
ترجمه : حسین خسروی