رفیق اهل دل و یار محرمی دارم

رفیق اهل دل و یار محرمی دارم
بساط باده و عیش فراهمی دارم

کنار جو ، چمن شسته را نمی‌خواهم
که جوی اشکی و مژگان پُر نَمی دارم

گذشتم از سر عالم ، کسی چه می‌داند
که من به گوشه‌ی خلوت ، چه عالمی دارم

تو دل نداری و غم هم نداری اما من
خوشم از این که دلی دارم و غمی دارم

چو حلقه بازوی من تنگ ، گِرد پیکر توست
حسود جان بسپارد که خاتمی دارم

به سربلندیِ خود واقفم ، ز پستی نیست
به پشت خویش اگر چون فلک خمی دارم

ز سیل کینه‌ی دشمن چه غم خورم سیمین ؟
که همچو کوهم و بنیان محکمی دارم

سیمین بهبهانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.