ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تو با یک چشم با خلق و، به دیگر چشم با مایی
بدین منظور گم کردن ، مشوّش ساز دل هایی
نمی گویی و می سوزی ، نمی جویی و می خواهی
به باطن تشنه ی عشق و ، به ظاهر غرق حاشایی
درون سوز و برون آرا ، زبان خاموش و دل گویا
برون خاکستر سرد و ، درون آتش سراپایی
حکایت می کند چشمت ، ز میخواران هوشیاری
گواهی می دهد قلبت ، ز خاموشان گویایی
نگاهی گر مرا باشد ، تو پا تا سر نظر بازی
نیازی گر مرا سوزد ، تو سر تا پا تمنّایی
تو می خواهی مرا اما ، ز دل بر لب نمی آری
تو می جویی مرا اما ، به هر بزمی نمی آیی
ز چشم من اگر پرسی ، که مجنون تر ز مجنونم
اگر زشت و اگر زیبا ، تو لیلا تر ز لیلایی
سخن با من بگو تا من ، بگویم از چه غمگینی
نظر بر من فکن تا خود ، بدانی در چه رؤیایی
منم کاهی که با آهی ، بلرزد دامن صبرم
تویی سنگ و به طوفان ها ، شکیبایی شکیبایی
معینى کرمانشاهى