چشم هایت سبز روشن ، قامتت نیلوفری

چشم هایت سبز روشن ، قامتت نیلوفری
من بلا گردان چشمت ، ماهتابی یا پری ؟

دست آن نقاش را بوسم که این نقش آفرید
گیسوان ابریشمی ، رخسار و گردن مرمری

می درخشد چشم صد رنگ تو چون فیروزه ها
آسمان سبز هم حیران این مینا گری

شانه ات را طاقت ابریشم مهتاب نیست
برگ گل با من همآوازست در این داوری

گلبنان سر می کشند از باغ با لبخند عشق
گر خرامان بگذری با قامت نیلوفری

سینه را عریان مکن در چشمه ی مهتاب ها
تا بماند آسمانرا فرصت روشنگری

دختر ماهی ؟ رقیب زهره ای ؟ روشن بگو
خواب می بینم مگر ؟ فریاد از این ناباوری

ای دریغا وقت پیری ، سوختم از تاب عشق
سینه ام پر آتش است و موی من خاکستری

مهدی سهیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.