روز مثل همیشهدر پنجره به تاریکی گراییدو شب شدبه نور چراغدر شیشه خیره شدمو در اعماقتنهایی را دیدمتصویر کوچه ای خلوت و غم انگیز راروی دست ها و چشم هایموایسرنوشت منتک و تنها ماندن بوداوکتای رفعت مترجم : رسول یونان