ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
آنقدر خوابت را دیدهام
که واقعیتت را از دست دادهای
آیا هنوز نرسیده وقت آن که در آغوشت کشم ؟
و بر آن لبها ، بوسه زنم میلادِ صدای دلنشینت را ؟
آنقدر خوابت را دیدهام
که بازوانم عادت کردهاند سایهات را در آغوش کشند
و یکدیگر را بیابند ، بی آن که گردِ تنت پیچیدهباشند
اگر با واقعیت ِتو که روزها و سال هاست
که تسخیرم کردهای ، روبرو شوم
بیتردید به سایهای بدل خواهم شد
آه ای توازن احساسات
آنقدر خوابت را دیدهام
که بیشک فرصتی نمانده تا بیدار شوم
ایستاده میخوابم ، تمام قد رو به زندگی
رو به عشق و رو به سوی تو
تنها تو را میبینم
آنقدر در رویاهایم پیشانی و لبهایت را لمس کردهام
که لمس واقعیشان ، خیالیتر است
آنقدر خوابت را دیدهام
با تو راه رفتهام ، حرف زدهام در رویا
با سایهی تو خوابیدهام
که دیگر از من چیزی نماندهاست به جا
و سایهای شدهام در میان اشباح و سایهها
سایهای که با سُرور گام میگذارد بارها و بارها
روی عقربهی خورشیدی ِ ساعت زندگیِ تو
روبر دسنوس
مترجم : سارا سمیعی