اگر میخواهی از حال من بدانی

اگر میخواهی از حال من بدانی
سخت نیست
تصور کسی را که
هرروز چند بار
و هربار چند ساعت
روبروی پنجره می ایستد
و کسی که نیست را به خاطر می آورد

کسی که نیست
کسی که هست را از پای در می آورد

گروس عبدالملکیان

نظرات 1 + ارسال نظر
ساحل سه‌شنبه 23 خرداد 1396 ساعت 00:07

زمانی هر کلمه ای که کرم ابریشم میگفت می فهمیدم
زمانی در خفا به وراجی های سارها می خندیدم
و در رختخواب با مگسی گپ میزدم
زمانی به تمام سوالهای جیرجیرکها گوش می دادم
و به تمام آنها جواب می دادم
و با گریه هر دانه برف درحال مرگ که فرو می افتاد
همدردی می کردم
زمانی به زبان گلها سخن می گفتم ...
چه شد که اینها همه از یادم رفت؟
چه شد؟

شل سیلور استاین

با من بمان
اندکی بیشتر با من بمان
ای سایه ی گریزان آرامشم
ای سنجاق شده
بر هر نفسی که پیش از اولین سوال فرو می برم
بانوی من
تو آن تشنگی هستی
که عطش را فرو می نشاند
کدام آغوش می تواند
چون آغوش تو
کودکی را آنقدر عشق ببخشد
که هرگز
کسی را نکشد

لئونارد کوهن


از همراهی صمیمانه شما و شعر زیبایی که نوشتید کمال تشکر را دارم ساحل عزیز
شاد باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.