بى حواس ترین زن دنیا

این روز ها
بى حواس ترین زن دنیا منم
که در گذر از میان مردم شهر
با هر عطرى به یاد تو
مست مى شوم
و در چهار خانه ی
هر پیراهنى شبیه تو
بیتوته مى کنم
این روز ها
هستى و نیستى
و میان بى حواسی هاى معلقم
قدم مى زنى
تو را مى گردم
در میان تمام کسانى که شبیه تو نیستند
و سراغ تو را
از شلوغ ترین خیابان هاى شهر مى گیرم
نیستى که نیستى
و من
بى حواس ترین زن دنیا
حواسم از تو
پرت نمى شود که نمى شود

منیره حسینی

نظرات 2 + ارسال نظر
روی بنمای و... سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1396 ساعت 17:27

سلام و درود بر دوست بزرگوار احمد عزیز. سروده های جدید بسیار زیبا هستند. درود بر شما. خوشحالم وبلاگ قلب من چشم تو هنوز فعالیت میکنه. موفق باشید دوست مهربان

سلام خانم فرزانه عزیز
ممنونم از حضور گرم شما و خوشحالم که انتخاب های مرا دوست داشتید
دوست عزیز با اینکه کانال تلگرامی شعر همانند قارچ سر دراوردند ولی من همچنان اعتقاد دارم اصالت وبلاگ و محتوای آن خیلی با ارزش تر از این کانال ها می باشد من با اینکه مخاطب وبلاگم کم شده ولی بخاطر دل خودم همچنان ان را بروز می کنم
مانا باشید
با مهر
احمد

فرزانه دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 ساعت 02:04

گفته بودم
به دست هایت که فکر میکنم تنم گر می گیرد؟
گفته بودم شب ها آنقدر توی آغوشت
میگردم و میچرخم تا گم شوم؟
گفته بودم مدتهاست لبم را روی صورتت جا گذاشته ام و
دلم نمی آید برش دارم؟
گفته بودم این ها را؟
گفته بودم شب ها بی جهت سرفه میکنم
شاید از خواب بپری و خواب آلود
ببوسی مرا؟
گفته بودم بی خود،خودم را به بیماری میزنم؛نازم را بکشی؟
گفته بودم میان کتاب خواندن برایت
مدام میپرسم... خب کجا بودم؟
تا بگویی در آغوشم!
گفته بودم این حرف های ساده را؟
کاش بدانی همین حرف های ساده
دلیل زندگی ست برایم!
دلیل عاشقی ست برایت!
خب...
نگفتی،گفته بودم عاشقت هستم؟
ای جان،تصدق لبخندت!

حامد_نیازی

بی خود منتظرت هستم و
هربار
که صدای به هم خوردن در را می شنوم
از جا می پرم
بی خود دلم را خوش کرده ام
به پیراهنی مانده روی بند
تو ناگهان رفتی و
بادها
هر روز هم که بیایند
چیزهایی که برده اند را
هرگز برنمی گردانند.

پریسا صالحی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.