شاید عشق همین باشد

در میانِ‌ تمام داشته ها و نداشته هایم
نداشتنِ تو عجیب به چشم می آید
چنانکه ندارمت
اما شبها سر بر شانه تو ، به خواب می روم
و صبح ها در رویای تو ، چشم باز میکنم

ندارمت اما همین که می شِناسَمَت
کافیست تا تمام افکارم را به تو گره زنم
تو ندانی و دنبالت به هر سوی کشانده شوم.
نداشتنت را هم دوست بدارم
شناختنت را قدر بدانم

ندارمت اما چشمهایم
 نقش تو را گرفته اند
دستانم ، عطرِ تنت را
آنقدر که نوازشگرِ عکسهایت مانده ام
برای خوشحالیت ، از بودنت دست کشیده ام
از احساسم هرگز
شاید عشق همین باشد
ندارمت اما دوستت می دارم

طناز فراهانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.