محبوب من

من در شور عشقم
محبوب من

چه نعمت بزرگی است
اینکه صبحگاهان چشم باز کنی
و کسی را ببینی
که صدایش می کنی
محبوب من

چقدر خوب است که قهوه را
در دستهای تو بنوشم
و شب را در باغی معطربگذرانم
چه نعمت بزرگیست
اینکه زن
انسانی را بشناسد
که کلید عیب را به او هدیه می کند
و حامی اوست

من به همه ی زبانها ی دنیا دوستت دارم
آیا تو نام دیگری
به غیر از «محبوب من» داری ؟

سعاد الصباح

نظرات 1 + ارسال نظر
دلارام سه‌شنبه 19 بهمن 1395 ساعت 18:45

گفتم من دوستت دارم، خودخواهانه و فقط به خاطر خودم.
من دوستت دارم که خودم یادم برود جهان چه تهی و تاریک است.
دوستت دارم که یادم باشد صدای پایی هست که با همه صداها فرق دارد به گوش من.
دوستت دارم که باران شوی و بباری و خشک نشوم مثل آخرین درخت در آخرین کویر.
دوستت دارم که جهان رنگ بگیرد و باد معطر شود به بوی خوش موهات، دنیا را مست کند و برقصاند.
دوستت دارم فقط برای این که وقتی دوستت دارم زیباتر می شوم، رهاتر می شوم، آرام ترم، خودم را بیشتر دوست دارم.
گفتم من دوستت دارم، و مومنم که این دوست داشتن با همه شراره هایی که دارد، نه حقی برای من ایجاد می کند و نه تعهدی برای تو.

گفتم و گفتم و گفتم، بی هیچ هراسی از این که جز تو که خودت را به نشنیدن زده ای، کس دیگری هم قرار نیست که بشنود.

داشتم می رفتم به سمت زوال، که منزوی از ته گورش با صدای بلند گفت:
بعد از تو باز عاشقی و باز... آه نه !
این داستان به نام تو ، همین جا تمام شد....
حمیدسلیمی

تو را نمی دانم
اما من به تمامِ این کوچه و خیابان ها
به تمامِ قطارهایِ از راه نرسیده
به مسافرهایِ خسته
به پیرمردِ منتظر
به همه ی دنیا اصلا
گفته ام که با تو نسبت دارم
گفته ام که عاشقت هستم
رسوا کرده ام خودم را
و دیگر کاری از دستِ تو
جز گرفتنِ دستانِ من
و دور شدن به از اینجا
گوشه ی خوشبختیِ کوچکِ خودمان
بر نمی آید
تو را نمی دانم
اما من
همین روزها با خدا مذاکره خواهم کرد
یک مذاکره ی یک طرفه
که برنده ی نهایی من باشم
می خواهم باران را
آفتاب را
ابر را
اصلا تمامِ کائنات را
یک روز به دستِ من بدهد
تا تمامِ محاسبات را درهم بریزم
و هیچکس نفهمد
من در یک گوشه ی دنیا
چگونه
دوست داشتنت را
عطری کردم
و پوشاندم دنیا را
از بویِ خوشِ
خواستنت

عادل دانتیسم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.