دیگر نه توان عاشقی دارم

دیگر نه توان عاشقی دارم
نه توان نفرت را
نه توان سکوت دارم
نه توان فریاد کشیدن را
نه توان فراموشی
 نه توان یادآوری

دیگر حتی نمی توانم
رفتار زنانه داشته باشم
اشتیاقم به مرخصی طولانی رفته است
و قلبم کنسرو ساردینی ست
که تاریخ انقضای آن سر رسیده است

سعاد الصباح
مترجم : زهرا ابومعاش

نظرات 2 + ارسال نظر
دلارام سه‌شنبه 21 دی 1395 ساعت 16:31

سلام جناب زیادلو
باز هم اشعار زیبایی دیگر اویخته به دیوار این خانه اینجا را معطر کرده است..
دست مریزاد وخدا قوت به شما...

سلام خانم دلارام عزیز
ممنونم از حضور صمیمانه شما و خوشحالم که انتخاب های مرا پسندید
موفق و پیروز باشید
با مهر
احمد

دلارام سه‌شنبه 21 دی 1395 ساعت 16:29

‍ کمی عطر لبانت را
بریز در چای هر روزم
بنوشم داغ داغ از آن
که عاشقتر شوم هر دم
بسوزانم خرمنی از عشق
که عشقبازی ترین باشد
بهشت هم غیر لبهایت
مرا سودی نخواهد داشت
جهنم باورم باشد
که آن عطر لبان تو
گلستان میکند آتش....

میلاد_اکبری

بوی قهوه
عطر نفس های توست
که قراری عاشقانه را
در کافه ای قدیمی
برای ام زنده می کند
یادش بخیر
زنی که روبه روی ام می نشست
حالا
چند سالی ست
میان شعرهای من
تنها زندگی می کند

احمد صوفی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.